صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

من، علی سهراب پور، متولد شهرستان کازرون (استان فارس) و فعلا در حوزه علمیه کازرون مشغول به تدریس هستم.
تمام تلاش من این است که بتوانم خدمتی از لحاظ فکری و اعتقادی به دوستان عزیزم کرده باشم.

آخرین نظرات

بسیاری سؤال می‌کنند که اگر انسان برای تکامل و نائل شدن به سعادت از طریق بندگی خدا آفریده شده، وجود شیطان که یک موجود ویرانگر ضد تکاملی است چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ آن هم موجودی هوشیار، کینه توز، مکار، پرفریب و مصمم.

 

                     

پاسخ:

  اگر اندکی بیندیشیم خواهیم دانست که وجود این دشمن کمکی است به پیشرفت تکامل انسان‌ها.

 راه دور نرویم، همیشه نیروهای مقاوم در برابر دشمنان سرسخت، جان می‌گیرند، و سیر تکاملی خود را می‌پیمایند.

فرماندهان و سربازان ورزیده و نیرومند کسانی هستند که در جنگ‌های بزرگ با دشمنان سرسخت درگیر بوده‌اند. سیاستمداران با تجربه و پرقدرت آن‌ها هستند که در کوره‌های سخت بحران‌های سیاسی با دشمنان نیرومندی دست و پنجه نرم کرده‌اند.

 قهرمانان بزرگ کشتی آن‌ها هستند که با حریف‌های پرقدرت و سرسخت زورآزمایی کرده‌اند.

 بنابراین چه جای تعجب که بندگان بزرگ خدا با مبارزه‌ی مستمر و پی‌گیر در برابر «شیطان» روز به روز قوی‌تر و نیرومند شوند!

 دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود میکروب‌های مزاحم می‌گویند: اگر آن‌ها نبودند سلول‌های بدن انسان در یک حالت سستی و کرختی فرو می‌رفتند، واحتمالاً نمو بدن انسان‌ها از۸۰سانتیمتر تجاوز نمی‌کرد، همگی به صورت آدم‌های کوتوله بودند، و به این ترتیب انسان‌های کنونی با مبارزه‌ی جسمانی با میکروب‌های مزاحم نیرو و نمو بیشتری کسب کرده‌اند. و چنین است روح انسان در مبارزه با شیطان و هوای نفس.

 اما این بدان معنا نیست که شیطان وظیفه دارد بندگان خدا را اغوا کند، شیطان از روز اول خلقتی پاک داشت، مانند همه‌ی موجودات دیگر، انحراف و انحطاط و بدبختی و شیطنت با اراده و خواست خودش به سراغش آمد، بنابراین خداوند ابلیس را از روز اول شیطان نیافرید، او خودش خواست شیطان باشد ولی در عین حال شیطنت او نه تنها زیانی به بندگان حق طلب نمی‌رساند بلکه نردبان ترقی آن‌ها است.(دقت کنید)

 منتها این سؤال باقی می‌ماند که چرا خداوند درخواست او را درباره‌ی ادامه‌ی حیاتش پذیرفت، و چرا فوراً نابودش نکرد؟! پاسخ این سؤال همان است که در بالا گفته شد و به تعبیر دیگر:

 عالم دنیا میدان آزمایش و امتحان است (آزمایشی که وسیله‌ی پرورش و تکامل انسان‌ها است). و می‌دانیم آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان‌ها و بحران‌ها امکان‌پذیر نیست. البته اگر شیطان هم نبود هوای نفس و وسوسه‌های نفسانی انسان را در بوته‌ی آزمایش قرار می‌داد، اما با وجود شیطان این تنور  آزمایش داغ‌تر شد، چرا که شیطان عاملی است از برون و هوای نفس عاملی است از درون!۱

نکنه ی مهم

اما،‌نکته‌ی مهم این است که شیطان هرگز سر زده وارد خانه‌ی دل ما نمی‌شود، و از مرزهای کشور روح ما بی‌گذرنامه نمی‌گذرد، حمله‌ی او هرگز غافلگیرانه نیست، او با اجازه‌ی خود ما وارد می‌شود، آری او از در، وارد می‌شود نه از روزن، و این خود ما هستیم که در، را به روی او می‌گشاییم، همان گونه که قرآن کریم می‌فرماید:«اِنَّه لَیْسَ لَه سُلطانٌ عَلَی الّذینَ آمنُوا و عَلی رَبَّهم یَتَوکلون* اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الذینَ یَتَوَلَّونهُ والّذین هُم بِهِ مُشرکونَ ۲یعنی، او (شیطان) سلطه بر کسانی که ایمان دارند و توکل بر پروردگارشان می‌کنند ندارد، تنها تسلط و سلطه‌ی او برکسانی است که او را به دوستی و سرپرستی خود برگزینند، و به او شرک می‌ورزند(و فرمانش را در برابر فرمان خدا لازم الاجرا می‌دانند)۳

 و برای نجات از دام‌های شیطان هم، راهی جز پناه بردن به ایمان و تقوی و سایه‌ی لطف پروردگار و سپردن خویش به ذات پاک او نیست، همان گونه که قرآن در آیات متعددی به این مطلب اشاره می‌کند.۴ 

 

 

پی نوشت

 

۱ - تفسیر نمونه، ج۱۹،ص۳۴۵

۲ -سوره ی نحل آیه ۹۹

۳ -البته شاید وسوسه کند ولی نمی تواند تسلط بر روح و قلب و عقل پیدا کند تا آنها را منحرف کند

۴- تفسیر پیام قرآن، ج۱، ص۴۲۳

   

  

 

  • علی سهراب پور

...همه می دانستند که رسول اکرم (ص) ،همیشه به دخترشان احترام فراوان می گذاشتند و او را پاره تن خود می دانست و با خشنودی فاطمه خشنود و با ناراحتی او ناراحت می گشتند....

....مردم شنیده بودند که رسول خدا (ص)به فاطمه (س) فرمود: خداوند به خاطر خشم تو خشمکین می شود  و به خاطر رضای تو راضی...

... اما بعد از وفات رسول خدا مردم وقتی دیدند که دخت رسول  الله (ص) شب و روز گریه می کند .این سوال در ذهنشان نقش می بست که چه شده که فاطمه (س) اینگونه گریه می کند؟...

و همین گریه حضرت باعث شد که تقریبا تمام مردم بفهمند که جریان چه بوده؟و چه کسانی به آن حضرت چه ظلم هایی کرده اند؟...

لذا کسانی که به آن حضرت ظلم کرده بودند وقتی دیدند که موقعیت و جایگایشان در خطر است به آن حضرت گفتند که این همه گریه نکن...یا شب گریه کن یا روز...

...اما دخت رسول با گریه خود به همه فهماند که اینان به من ظلم کرد ه اند و من از آنان خشمکین و ناراضی هستم...

لذا آن کسانی که به حضرت ظلم کرده بودند و قتی اوضاع را اینگونه دیدند سعی کردند به گونه عمل کنند که به مردم بگویند نمی خواستند این گونه شود و از کار خود پشیمان شده اند...لذا به عیادت حضرت آمدند (اما حضرت به گونه ای رفتار کرد که آنان نمی خواستند)

...اما حضرت برای اینکه به همه ی تاریخ اعلام کند که اینان با دخت رسول الله چه کردند؟و به دنیا بفهماند که من از دست اینان خشمکینم و راضی نیستم. وصیت کردند که قبرشان مخفی بماند..تا هر کس به دنبال قبر تنها دخت رسول خدا (ص) می گردد و پیدا نمی کند این سوال در ذهنش نقش ببندد که چرا قبر دخت رسول اسلام مخفی است؟...چرا آن حضرت وصیت کرده که قبرشان مخفی بماند؟.....و همین باعث شود که اهل حق و باطل معلوم شود

پس در حقیقت این کار حضرت به خاطر این بود که به همه اعلام کند که من ازدست اینان خشمکینم و حضرت کاری کرد که آنان نتوانند در بین مردم و تاریخ جریان را طوری دیگر وانمود کنند

  • علی سهراب پور

امام صادق (ع):

العمل الخالص :الذی لا ترید ان یحمدک علیه احد  الا الله عزوجل

عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدای عزوجل،تو را برانجام آن بستاید.

کافی ،ج۲،ص۱۶

  • علی سهراب پور

شریعت اسلامی و قرآن کریم که آخرین آیین و کتاب آسمانی می باشد از چنان جاذبه و زیبایی ظاهری برخوردار است که محققان و دانشمندان منصف جهان را به گونه ای به شگفتی وادار کرده که آنان را معترف به حقانیت این دین پاک و نورانی نموده است.آن چه در ادامه می آید،نمونه هایی از این اعترافات است که بدون هیچ توضیحی تقدیم می گردد:

ریحاد فرای (دانشمند آمریکایی):

    به نظر من اسلام تنها یک دین الهی نیست،بلکه مجموعه ی فرهنگ و قوانین ارزنده ای است که در پیدایش تمدن و فرهنگ کشورهای اسلامی تاثیر بسزایی داشته است.(۱)

 

پی یرسیمون لاپلاس (ستاره شناس معروف):

   آیین اسلام و تعالیم او،دو نمونه ی اجتماعی برای زندگی بشری است.بنابراین اعتراف می کنم که ظهور وی و دین او، دستورات خردمندانه اش،بزرگ و با ارزش می باشد و به همین جهت از پذیرش تعالیم اسلام بی نیاز نیستم.(۲)

 

کنود هلمبو (محقق دانمارکی):

    انسان آسایش پیدا نمی کند مگر این که از تعالیم محمد و عیسی پیروی کند.اما مسیحیت آکنده از عقایدی است که قابل درک نیست و فایده ای هم بر آن مترتب نیست ولی حیات اسلام به ذات اوست و برای همیشه باقی است.(۳)

 

کرینه (محقق فرانسوی):

   از قرآن حقایق علمی بسیاری بر من کشف شد که با علوم طبیعی و بهداشت و علم پزشکی امروز به طور دقیق تطبیق می کرد از همین رو من یقین کردم که محمد واقعا پیامبر برحق است،زیرا این کتاب را متجاوز از هزار سال قبل برای مردم آورد و درآن هنگام ابدا اطلاعی از کشفیات علوم جدید در دسترس نبود (۴)

 

و.ب فارمر (محقق انگلیسی):

    اسلام دارای سه ویژگی است.اول:این که یک  دین عملی است و خالی از خرافات.دوم:دینی است که به امور اساسی و اصلی می پردازد و سر و کار آن با قوانین اصلی طبیعت و فطرت است و بین دین و علم فاصله ای نمی شناسد.سوم:درباره ی کلیه ی رشته های زندگی بشر دستورات کامل  وتمام می دهد.(۵)

 

دو بو لن ویلی یه (محقق فرانسوی):

   آیین محمد چنان خردمندانه است که برای تبلیغ آن ،هیچ نیاز به جبر و قهر نیست،کافی است که اصول آن را به مردم بفهمانند تا همه به آن گرایش پیدا کنند .این آیین چنان با عقل سازگار است که در مدتی کمتر از پنچاه سال در قلب نیمی از مردم جهان جای گرفت(۶)

 

ولف بایرون (محقق انگلیسی):

هر قدر بیشتر با اسلام و زندگی اسلامی آشنا می شوم از قواعد بهداشتی که محمد برای مسلمین آورد،بیشتر در شگفت می شوم و تاسف می خورم از این که بیشتر مسلمانان چرا از تمام این تعلیمات پیروی نمی کنند.(۷)

 

                                                                                                                    همت سهراب پور

 

پی نوشت

 

۱-      فرهنگ اسلام شناسان خارجی،ج۱،ص۷۸.

۲-   اسلام از دیدگاه دانسمندان غرب،ص۶۶.

۳-      مجله ی مبلغان،شماره ی ۷۲.

۴-      فرهنگ اسلام شناسان خارجی،ج۱،ص۱۹۰.

۵-      فرهنگ اسلام شناسان خارجی،ج۱،ص۲۳۵..

۶-      اسلام از دیدگاه دانسمندان غرب،ص۶۶.

۷-      فرهنگ اسلام شناسان خارجی،ج۱،ص۱۶۲.

  • علی سهراب پور

پاسخ: شیوه‌ی قرآن مجید در رابطه با ائمه‌ی هدی(ع) به ویژه‌ امیرالمؤمنین(ع) و خانواده‌ی آن حضرت این است که به معرفی «شخصیت» ممتاز و برجستگی‌های آنان بپردازد نه به معرفی«شخص».

این شیوه‌ حکمت‌های متعددی دارد که برخی از آن‌ها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: ۱- موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهلبیت(ع) و۲- حکمت و سرّ این روش.

 

  موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهلبیت(ع) در قرآن

قرآن مجید در موارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی‌های رفتاری ائمه‌ی هدی(ع) به ویژه امیرالمؤمنین(ع) برداشته است از جمله:

 

۱- «ویُطعِمون الطّعامَ علی حُبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراَ»(الانسان، آیه‌ی ۹) مفسرین بزرگ شیعه و سنی آورده‌اند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) و خانواده‌ی ایشان است و مسأله‌ی روزه‌داری حضرت علی(ع) و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کرده‌اند.

 

۲- «اِنّما یُرید اللهُ لِیذهبُ عنکم الرّجس اهلَ البیت و یُطهرکم تطهیراَ؛ یعنی خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاَ شما را پاک سازد.»۱

در خصوص این آیه، مقالات و کتب متعددی نگاشته شده و در این که شامل حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و امام حسن(ع) وامام حسین(ع) است نزد شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) است که با ادله‌ی متعددی علمای شیعه شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) را رد کرده‌اند.

 

۳- «اِنّما ولیّکم اللهُ و رسولهُ و الذّینَ آمنوا الذین یقیمون الصّلوةَ و یؤتون الزّکاة و هم راکعون؛ یعنی سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آن‌ها که ایمان آورده‌اند؛ همان‌ها که نماز را برپا می‌دارند، و در حال رکوع، زکات می‌دهند.»۲

شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی اختصاصاً دررابطه با حضرت علی(ع) می‌باشد. البته آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا می‌کنیم. در آیه‌ی اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه‌ی دوم طهارت مطلق از هرکژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه‌ی سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدا دوستی نمایان گردیده است. 

 

 حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت(ع)

شیوه‌ی ذکر شده حکمت‌های متعددی دارد از جمله:

۱- انگشت گذاردن روی اشخاص به طور اساسی چندان نقشی در روشنگری ندارد بلکه نهایتاً به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه می‌کشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم افراد نیز معرفی شوند ولی اساساً معرفی شخصیت معرفی الگوهاست ودر نتیجه جامعه را به جای گرایش‌های متعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل و ژرف اندیشی و توجه به ملاک‌ها و فضایل وامتیازات واقعی سوق می‌دهد.

۲- معرفی شخصیت، زمینه‌ساز پذیرش معقول است. در حالی که معرفی شخص در مواردی موجب دافعه می‌شود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. و این مسأله دقیقاً در مورد امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) وجود داشته است.

 

برای شناخت درست این مسأله لازم است ابتدا شرایط و ویژگی‌های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظر بگیریم تا در پرتو جامعه شناسی آن زمان و روانشناسی اجتماعی خاص آن جامعه بتوانیم به درک صحیحی از مسأله نایل آییم.

واقعیت آن است به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمؤمنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواری‌های زیادی آن حضرت را مطرح می‌ساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبرو می‌شدند دلایل این امر متعدد است از جمله:

 

الف: بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل، در صف معارضین اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی(ع) را دیده و از همان جا کینه‌ی وی را به دل گرفته بودند.

ب: تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه‌ی مردم حاکم بود واموری مانند سن و… را در امور سیاسی دخیل می‌دانستند و لذا به خاطر جوان بودن حضرت علی(ع) وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی‌دانستند.

ج: این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی هم تبلیغ می‌شد که، پیامبر(ص) در صدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده‌ی پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر می‌کردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مسأله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر پس از معرفی امیرالمؤمنین(ع) یکی از حاضران صدا زد:

«خدایا؛ ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آورده‌ام و ما پذیرفتیم و اکنون می‌خواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست می‌گوید سنگی از آسمان ببار و مرا بکش» اکنون این سؤال پدید می‌آید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت و یا ائمه‌(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟

ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود ریشه‌ی اختلافات از بن کنده می‌شد و امت اسلامی یکپارچه و هم آوا می‌شدند و راه هدایت را پیشه می‌ساختند زیرا قرآن مورد قبول همه است وبر آن اختلافی نیست ولی آیا واقعیت چنین است؟

خیر، زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله‌ی امیرالمؤمنین(ع) حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن می‌آمد این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و درصدر اطرافیان پیامبر نیز بودند اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و… را یکسره نفی وانکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند.(دقت کنید.)

شاید این مسأله، ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفته‌اند.

در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است اکتفا می‌شود:

۱- همه‌ی مورخان برجسته آورده‌اند که چون پیامبر لحظات آخر عمر شریف خویش را می‌گذراندند، درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچگاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند، این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن بود و هدف از آن با توجه به موضع‌گیری پیشین پیامبر واضح بود. در این هنگام عُمَر صدا زد«ان الرجل لیهجر؛ همانا این مرد(براثر شدت بیماری)، هذیان می‌گوید» العیاذ بالله. شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است«وما ینطِقُ عَنِ الهَوی اِنْ هُو الّا وحیٌ یُوحی؛ یعنی چیزی و سخنی از روی هوی و هوس نمی‌گوید و هر آن چه می‌گوید چیزی نیست الا وحی که بر او شده».۳ در خانه‌اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایی می‌رسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف می‌شود. زیرا جداً خوف آن وجود دارد که پایداری بر آن موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانی که چنین در خانه‌ی پیامبر خدا با وی برخورد می‌کند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی می‌بینند و گرنه هرگز جرأت چنین جسارتی به خود نمی‌دادند. از همین جا روشن می‌شود که سِرّ شیوه‌ی قرآن چیست. یعنی قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزه‌های سیاسی خاصی باعث نشود که به کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند؛ و دین نوپای اسلام را به خطر اندازند.

جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونه‌های مختلف مسأله‌ی ولایت امیرالمؤمنین(ع) را مطرح ساخته‌اند، سومین آیه‌ای که در آغاز این نگاشته آورده‌ایم بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت مسأله‌ی ولایت و رهبری امت گوشزد ساخته است.

در اینجا یک سؤال باقی می‌ماند و آن این که خداوند فرموده است:«ما قرآن را نازل کردیم و ما خودمان آن را حفظ می‌کنیم.»۴بنابراین با توجه به این آیه از آن خطرات چه باک است؟

پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آن‌ها بکارگیری همین شیوه است که انگیزه‌ی کنار زدن قرآن را به خاطر یکسری اهداف خاص از بین می‌برد.

 

۲- نمونه‌ی تاریخی دیگری که به روشنی از انگیزه و تفکرات ذکر شده پرده برمی‌دارد برخورد یزید با سر مقدس حضرت اباعبدالله (ع) است، که چون آن را در برابر خود دید این شعر را سرود:«لعبت هاشم بالملک فلا خبرجا و لا وحی نزل، یعنی؛ بنی هاشم در پی حکومت کردن و بازیگری‌های سیاسی بودند و نه وحی‌ای از آسمان نازل شده بود و نه پیامبری برانگیخته شده بود.»

 

برای آگاهی بیشتر در این زمینه رجوع کنید:۱- فروغ ابدیت، آیت ا... جعفر سبحانی ۲-رهبری امام علی(ع) از دیدگاه قرآن و پیامبر(ص)، ترجمه‌ سید محمود سیاهپوش ۳- نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه سید مرتضی عسکری ۴- بررسی مسائل کلی امامت، آیت ا... ابراهیم امینی، ۵- خاطرات مدرسه، سید جواد مهری ۶- معالم المدرسین، علامه سید مرتضی عسکری ۷- اجتهاد در مقابل نص، علامه سید شرف الدین ۵

 

پی نوشت

۱-احزاب، آیه‌ی ۳۳

۲- مائده، آیه‌ی ۵۵

۳- نجم، آیه‌ی ۳و۴

۴- حجر، آیه‌ی ۹

۵- پرسمان(سی دی)


  • علی سهراب پور

عاقبت طلحه و زبیر چه شد؟

نقدی بر مقاله‌ی « یادداشتی برای سردبیر »

در شماره‌ی 308 سلمان، مقاله‌ای با عنوان«یادداشتی برای سردبیر» (محمدرجبی)چاپ شده بود؛ که در این مقاله نویسنده‌ی محترم آن، به شدت از «طلحه و زبیر»دفاع کرده بود.

ما در این مقاله، سعی داریم به مطالبی که نویسنده‌ی مقاله‌ی مذکور بیانکرده‌اند پاسخ دهیم. لذا مقدمتاً خلاصه‌ای از سرنوشت طلحه و زبیر را ذکر می‌کنیم وبعد به پاسخ ادعاهای نویسنده‌ی مقاله‌ی مذکور می‌پردازیم:

 

سرنوشت طلحه و زبیر

طلحه و زبیر با امیرالمؤمنین بیعت کرده بودند، اما با دغل‌بازی‌های معاویه ازآن حضرت روی‌گردان شده و به عنوان «خونخواهی عثمان» (ولی در حقیقت برای ریاست) باآن حضرت جنگی به راه انداختند که در تاریخ به جنگ «جمل» معروف شد. جنگی که در آنحداقل «14 هزار نفر» کشته شد.1خوانندگان عزیز می‌توانندبرای اطلاع بیشتر از جزئیات این حادثه به کتاب‌های مختلف تاریخی و همچنین به ترجمهو شرح نهج‌البلاغه‌ی علامه‌ی جعفری ج3، رجوع کنند.

آیت ا... سبحانی می‌نویسند:«تاریخ نگاران برآنند که طلحه به دست مروان بن حکماز پای درآمد. توضیح آن‌که: وقتی طلحه سپاهیان را در هزیمت و خود را در معرض هلاکتدید، راه فرار را برگزید. در این هنگام چشم مروان بر او افتاد و به خاطرش آمد که ویعامل مؤثر در قتل عثمان بوده است. لذا با پرتاب تیری او را از پای درآورد. طلحهاحساس کرد که این تیر از اردوگاه خودش به سوی او پرتاب شد. پس به غلام خود دستورداد که وی را فوراً از آن نقطه به جای دیگر منتقل سازد. غلام طلحه سرانجام او را بهخرابه‌ای از خرابه‌های متعلق به «بنی سعد» منتقل کرد. طلحه، در حالی که خون ازسیاهرگ او می‌ریخت، گفت: خون هیچ بزرگی مثل من لوث نشد. این را گفت و جان سپرد.

زبیر، دومین آتش افروز نبرد جمل هم، وقتی احساس شکست کرد، تصمیم به فرار بهسوی مدینه گرفت، (البته در این قسمت از تاریخ قول دیگری هم وجود دارد که در حقیقتهمان قولی است که نویسنده‌ی مقاله ذکر کرده‌اند که ان شاءا... در قسمت بعد آن رانقد می‌کنیم) آن هم از میان قبیله «احنف بن قیس»‌که به نفع امام(ع) از شرکت در نبردخودداری کرده بود. رئیس قبیله از کار ناجوانمردانه‌ی زبیر سخت خشمگین شد، زیرا وی،برخلاف اصول انسانی، مردم را فدای خودخواهی خود کرده بود و اکنون می‌خواست از میدانبگریزد.

یک نفر از یاران احنف به نام«عمروبن جرموز» تصمیم گرفت که انتقام خون‌هایریخته شده را از زبیر بگیرد. پس او را تعقیب کرد و وقتی زبیر در نیمه‌ی راه براینماز ایستاد از پشت سر به او حمله کرد و او را کشت و اسب و انگشتر و سلاح او را ضبطکرد و جوانی را که همراه او بود به حال خود واگذاشت و آن جوان زبیر را در «وادیالسباع» به خاک سپرد.2

«عمروبن جرموز» به سوی احنف بازگشت و او را، از سرگذشت زبیر آگاه ساخت. ویگفت: نمی‌دانم کاری نیک انجام دادی یا کاری بد. سپس هر دو به حضور امام(ع) رسیدندوقتی چشم امام به شمشیر زبیر افتاد فرمود:«این شمشیر کراراً، غم از چهره‌ی پیامبرخدا زدوده است. سپس آن را برای عایشه فرستاد.3و وقتی چشمحضرت به صورت زبیر افتاد فرمود:«تو مدتی با پیامبر خدا مصاحب و همراه بودی و با اوپیوند خویشاوندی داشتی، ولی شیطان بر عقل تو مسلط گشت و کار تو به اینجاانجامید.»4و5

 

آیا طلحه و زبیر توبه کردند؟

نویسنده‌ی مقاله‌ی مذکور مدعی شده است که طلحه قبل از مردن توبه کرده استاما نظر علمای شیعه این چنین نیست. و این مسئله را به شدت رد کرده‌اند.

آیت ا... سبحانی در کتاب «فروغ ولایت» می‌نویسد:

 «... حضرت امیر(ع) چون جسد طلحه را دید فرمود:« برای تو سابقه‌ای در اسلامبود که می‌توانست تو را سود ببخشد، ولی شیطان تو را گمراه کرد و لغزانید و به سویآتش شتافتی »6

در این بخش از تاریخ جز این که امام(ع) شورشیان را محکوم کرد و همه را اهلآتش معرفی نمود، از چیز دیگری سخن به میان نیامده است، ولی فرقه‌ی معتزله‌ مدعی استکه برخی از این افراد پیش از مرگ از کرده‌ی خود پشیمان شدند و راه توبه در پیشگرفتند. ابن ابی‌الحدید، که از سخت‌ترین مدافعان مکتب اعتزال است، می‌نویسد: مشایخروایت می‌کنند که علی فرمود، طلحه را بنشانید و آن گاه به او گفت:« برای من ناگواراست که تو را در زیر آسمان و در دل این بیابان خاک آلوده ببینم. آیا سزاوار بود کهپس از جهاد در راه خدا و دفاع از پیامبر خدا دست به چنین کاری بزنی؟

در این هنگام شخصی به حضور امام رسید و گفت: من در کنار طلحه بودم. وقتی باتیر ناشناسی از پای درآمد از من استمداد جست و پرسید تو کیستی؟ گفتم: از یاران امیرمؤمنان. گفت: دستت را بده تا من به وسیله‌ی تو با امیر مؤمنان بیعت کنم. سپس با مندست داد و بیعت کرد. امام در این موقع فرمود: خدا خواست که طلحه را در حالی که بامن بیعت کرده است، به بهشت ببرد.7

این بخش از تاریخ جز افسانه چیز دیگری نیست. مگر طلحه عارف به مقام امام(ع) وشخصیت و حقانیت او نبود؟ این نوع توبه از آن کسی است که مدتی در جهالتی بسر بردو سپس پرده‌ی جهالت را بدرد و سیمای حقیقت را مشاهده کند، در حالی که طلحه از روزنخست حق و باطل را از هم باز می شناخت. به علاوه بر فرض صحت این داستان، توبه‌یطلحه، به حکم قرآن کریم بی‌فایده است:

«ولیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی اذا حضراحدهم الموت قال انی تبت الآنو لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیماً؛ یعنی: توبه‌ی کسانی کهکارهای زشت انجام می‌دهند و سپس به هنگام مرگ می‌گویند توبه کردم پذیرفته نیست وچنین است توبه‌ی کسانی که می‌میرند در حالی که کافرند؛ برای آنان عذاب دردناک آمادهکرده‌ایم»8

گذشته از این، مگر تنها بیعت با امام(ع) می‌توانست گناهان او را شستشو دهد؟وی، با همکاری زبیر و عایشه، سبب ریخته شدن خون‌های زیادی در بصره و در میدان نبردشدند و حتی گروهی به فرمان آن‌ها همچون گوسفند ذبح شدند. این نوع تلاش‌های بی‌مایهنتیجه پیشداوری درباره‌ی صحابه‌ی رسول خدا(ص) است که می‌خواهند همه را عادل معرفیمی‌کنند.»9

به علاوه توبه‌ی طلحه با سخن خود حضرت(ع) هم که فرمود:«شیطان تو را گمراه کردو لغزانید و به سوی آتش شتافتی» سازگار نیست و یقیناً ادعای توبه کردن طلحه باطلاست.

نویسنده مقاله‌ی مذکور در مورد زبیر هم نوشته‌اند که:«در جنگ جمل وقتی زبیربه میدان می‌آید و جولان می‌دهد. امام جمله‌ی پیامبر را که به زبیر فرمودهبود:«می‌بینم روزی در مقابل علی می‌ایستی و بدان حق با علی است» را به یاد زبیرمی‌آورد و زبیر سپاه جمل را رها می‌کند، به خانه‌ای پناه برد. شب در خواب صاحب خانهسر او را، از تن جدا می‌کند و برای پاداش نزد امام می‌برد. امام با دیدن سر بریده‌یزبیر چنان می‌گرید که به ندرت چنان حالتی در زندگی امام اتفاق افتاده است(!!!) بهقاتل زبیر می‌فرماید: از رسول خدا شنیدم، کشنده‌ی زبیر اهل آتش است.»

اولاً:‌این که نوشته‌اند، امام چنان می‌گرید که به ندرت چنان حالتی در زندگیامام اتفاق افتاده است. ما نمی‌دانیم مدرک و منبع این حرف کجاست؟ و در کدام کتابتاریخی موثق آمده است؟‌و خوب بود ایشان منبعش را ذکر می‌کرد.

ثانیاً برفرض که تمام مطالبی که ایشان نوشته‌اند صحیح باشد، این که زبیر جنگرا رها می‌کند و می‌رود هیچ دلالتی بر توبه کردن زبیر نمی‌کند چرا که توبه‌ی هرگناهی باید متناسب با آن گناه باشد.

کسی که در مقابل امام خود به جنگ برخاسته و جنگی را به پا کرده که حداقل 14هزار نفر کشته به بار آورده، آیا توبه‌ی چنین شخصی این است که جنگ را ترک کند؟مسلماً، خیر. بلکه زبیر اگر واقعاً توبه کرد، باید دوباره با امام بیعت می‌کرد و تامی‌توانست از ادامه‌ی جنگ جلوگیری کند و از همه مهم‌تر اگر زبیر واقعاً توبه کرد وپی‌برد که حق با علی است چرا به لشکر امام نپیوست.

اما در مورد این که نوشته‌اند:«امام(ع) فرمود: از رسول خدا شنیدم که کشنده‌یزبیر اهل آتش است.»

ذکر دو نکته لازم است. اول این که: در بعضی از کتب تاریخی آمده است که امامفرمود: زبیر و قاتلش هر دو اهل آتش هستند و دوم این که: بنابر آن چه خودشاننوشته‌اند، زبیر از جنگ دست کشید، خوب، پس دیگر قتل زبیر جایز نبود. لذا شایدوعده‌ی آتش به قاتل زبیر به خاطر همین بوده که کسی را بدون مجوز به قتل رساندهباشد. و نیز امکان دارد وعده‌ی آتش به قاتل زبیر به خاطر چیزهای دیگر باشد که به هرحال هیچ ربطی به خوب یا بد بودن زبیر ندارد.(مثل این که طبق بعضی تواریخ قاتل زبیربعدها خودکشی کرد، لذا امکان دارد وعده‌ی آتش به خاطر این بوده باشد).

 

آیا پیامبر به طلحه و زبیر بشارت بهشت داده است؟

نویسنده‌ی مقاله‌ی مذکورو مدعی شده است که:«طلحه و زبیر جزو ده نفری هستند کهپیامبر اکرم(ص) بشارت بهشت به آنان داده است.»

این روایت را فیض‌الاسلام در شرح خطبه‌ی شقشقیه از قول خلیفه‌ی دوم نقل نمودهاست. این روایت بدون شک سند معتبری ندارد و شارح نهج‌البلاغه و دیگر عالمان شیعه برآن اعتماد نکرده‌اند. و فقط به عنوان یک رخداد تاریخی از سوی خلیفه‌ی دوم آن را نقلنموده‌اند. بهترین گواه بر بی‌اعتباری این سخن آن است که ناقل حدیث کسی است کهبلافاصله حضرت علی(ع) را به حکومت طلبی و حرص بر آن توصیف کرده و با این بهتاناعتماد به سخنش را از دست داده‌اند.10

 

چند نکته

1- نویسنده‌ی مقاله در آخر مقاله‌ی خود نوشته‌اند:«امام برای طلحه می‌گرید، برجنازه‌اش نماز می‌خواند؛ و برای او از خدا طلب آمرزش می‌کند.»

اما ما هیچ کدام از این موارد را در کتب تاریخی موثق ندیدیم. فقط در تاریخطبری نقل شد. که امام برکشتگان ناکثان(پیمان شکنان، دشمنان حضرت علی(ع) در جنگ جمل)از بصره و کوفه نماز گزارد و بر یاران خود که جام شهادت نوشیده بودند نیز نمازگزاردو دستور داد تمام اموال مردم را به خودشان بازگردانند...» و این نماز خواندن مختصبه طلحه نبود.

2-توصیه‌ای به نویسنده‌ی مقاله‌ دارم و آن این است که سعی کنید در مسائلتاریخی که مربوط به وقایع اسلام می‌شود نظریات و کتاب‌های علما و مورخین شیعه را همببینید و بعد مطلبی بنویسید تا این گونه دچار اشتباه نشوید و به علاوه هر وقت مطلبیمی‌نویسید، حتماً منبع آن را هم ذکر کنید.

3- در مورد جنگیدن طلحه در جنگ احد، و این که آیا او تا آخرین لحظه ثابت قدمماند یا نه، مطالبی هست که به خاطر طولانی شدن مطالب امکان بیان نیست.

4-  امیرالمؤمنین(ع) در مورد طلحه و زبیر، سخنان مهمی دارند که خوانندگانمحترم می‌توانند به نهج‌البلاغه، خطبه‌های 137،10،8،174،148، 31 و.... مراجعهنمایند.

5 در آخر مطالب، ذکر یک نکته لازم است که آن نکته را از زبان امیرالمؤمنینعلی(ع) ذکر می‌کنیم: مردی به محضر امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت: آیا ممکن است طلحهو زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ شخصیت‌هایی مانند آنان که از بزرگان صحابه‌یرسول خدا هستند چگونه ممکن است که اشتباه کنند و راه باطل را بپیمایند؟ حضرت علی(ع)در پاسخ فرمود: سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده، حق و باطل را با میزان قدرو شخصیت افراد نمی‌شود شناخت.

این صحیح نیست که بگویی فلان چیز حق است چون فلانی و فلانی با آن موافقند وفلان چیز باطل است چون فلانی و فلانی با آن مخالفند، بلکه این حق و باطل است کهباید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشد. یعنی باید افراد را با حق مقایسه کنی اگر باآن منطبق شدند شخصیتشان را بپذیری والا نه11

 

البته باید توجه شود که در حقیقت این مقاله (مقاله ی آقای محمد رجبی) نقدی بر سرمقاله ی  سردبیر سلمان بوده نه اینکه نظر خود هفته نامه  خوب و وزین سلمان باشد و نفد ما هم در شماره 311 سلمان به چاپ رسید

 

 

پی نوشت:

1- الجمل، ص 223

2- الجمل، ص 204

3- تاریخ طبری، ج3، ص 540، شرح ابن ابی‌الحدید، ج1،ص235

4الجمل، ص209

فروغ ولایت ص 451 تا 452

6و7-  شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج1،ص348

8- سوره النساء آیه‌ی 16

9- فروغ ولایت، ص 452 تا 464

10- پرسمان(سی‌دی)

11-علی و نبوه،

  • علی سهراب پور

بعضی ها سوال می کنند،مگر خدا در سوره ی غافر آیه ی 60 نفرموده است که :« ادعونی استجب لکم؛یعنی:بخوانید مرا( دعا کنید) تا استجابت کنم شما را ».پس چرا خیلی از اوقات که ما خواسته ای داریم و دعا می کنیم اجابت نمی شود؟   اما پاسخ این سوال این است که:   هر کاری اگر بخواهد به نتیجه ی مطلوب برسد،نیاز به شرایطی دارد که تا آن شرایط به وجود نیاید ،نتیجه به دست نمی آید.بعلاوه موانعی هم برای رسیدن به نتیجه وجود دارد که باید آن موانع از بین برود . برای به اجابت رسیدن دعا هم،یک سری شرایط و موانعی وجود دارد که ما به بعضی از آن ها که در احادیث ذکر شده ،اشاره می کنیم: 

اما شرایط دعا

 

v      امید به خدا

                  شاید یکی از مهمترین و اصلی ترین شرط اجابت دعا همین شناخت خدا و  امید به او باشد.یعنی انسان زمانی که  دعا می کند،فقط و فقط امیدش به خدا باشد و دیگران را فقط وسیله بداند.خیلی از اوقات ،ما از خدا چیزی را طلب می کنیم ولی در حقیقت امیدمان به دیگران است.ما باید خدا به این نکته توجه داشته باشیم که تمام امور به دست خداست و قدرت او از همه بیشتر.اگرخدا چیزی را بخواهد می شود و اگر هم خدا نخواهد هیچ کس دیگری نمی تواند آن را انجام دهد.همان گونه که پیامبر  گرامی اسلام (ص)می فرماید:«خداوند می فرماید:هر کس با آگاهی از این نکته که سود و زیان به دست من است از من چیزی بخواهد اجابتش می کنم»۱

 

v        پاکی در آمد

                    یکی دیگر از شرایط اجابت دعا که خیلی هم مهم است عبارت است از کسب و کار حلال.یعنی انسان در آمدش حلال باشد و خمس و زکات مالش را پرداخته باشد.و در یک کلام اموالش پاک و پاکیزه باشد. همانگونه  که امام صادق (ع) می فرماید:«هر که خوشحال می شود که دعایش مستجاب گردد ،کسب و کار خود را پاک گرداند»۲

 

v      حضور قلب در هنگام دعا

                     یکی دیگر از شرایط اجابت دعا،حضور  قلب در هنگام دعاست.یعنی همان طور که زبان انسان،از خدا چیزی می طلبد،قلب انسان هم توجه به خدا داشته باشد.همانگونه که پیامبر اسلام (ص) فرمود:«بدانید که خداوند از دل غافل دعایی را نمی پذیرد»۳

این خلاصه ای از شرایط اجابت دعا بود.

 

اما موانع دعا

 

v      گناه

                  یکی از مهمترین و شاید اصلی ترین مانع اجابت دعا،گناه کردن است.امام باقر (ع) می فرماید:«(بعضی وقت ها)بنده از خداوند حاجتی را می خواهد و از شان خداست که آن را درآینده ای نزدیک یا با تاخیر برآورده سازد،اما بنده مرتکب گناهی می شود،لذا خداوند به فرشته اش می فرماید:حاجت او را بر میاور،و او را از آن محروم گردان،زیرا که او خود را در معرض خشم من نهاد و مستوجب محرومیت از سوی من شد»۴

 

v      ستم

                   یکی دیگر از موانع اجابت دعا،ستم کردن به دیگران است.همان گونه که حضرت علی (ع) فرمود:«خداوند به عیسی بن مریم (ع)وحی کرد که«به اشراف بنی اسرائیل بگو که ... من دعای کسی را که به دیگری ظلم کرده اجابت نمی کنم»۵

 

v      ناسازگاری دعا با حکمت خداوند

                  خیلی از اوقات ما چیزی را از خداوند می خواهیم که به صلاح ما نیست و اجابت آن با حکمت خداوند ناسازگار است.ما باید این را بدانیم که خداوند عالِم به امور است و شاید اجابت دعا به ضرر و زیان ما باشد و یا شاید مصلحت در تاخیر اجابت دعا باشد و هزار شاید دیگر.

لذا در اجابت دعا نباید عجله کرد.همان گونه که امام علی(ع)فرمود:«کرم خدای سبحان با حکمت او تضاد پیدا نمی کند،از این روست که هر دعایی مستجاب نمی شود»۶

 

دو نکته ی مهم

۱- انسان برای برآورده شدن حاجتش باید حرکت کند تا خدا در حرکتش او را کمک و یاری کند .مثلا شخصی که کار وشغلی می خواهد باید حرکتی کند تا خداوند به او کمک کند.و الا به صرف اینکه در خانه بنشیند و دعا کند که فایده ای ندارد.

۲- طبق احادیث اگر دعایی مصلحت انسان در اجابت نشدن آن باشد قیامت خداوند این قدر به این شخص اجر می دهد که این شخص آرزو می کند ای کاش در دنیا هیچ دعای من مستجاب نشده بود.

 

 

پی نوشت

 

۱-عده الداعی،ص۱۳۱.

۲-بحار،ج۹۳،ص۳۷۳.

۳-اعلام الدین،ص۲۹۵.

۴-بحار،ج۷۳،ص۳۲۹.

۵.الخصال،۴۰/۳۳۷.

۶-بحار،ج۹۳،ص۳۶۱.

  • علی سهراب پور

عمل کنیم

۲۱
ارديبهشت

امام علی (ع): 

من وعظ اخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانیه فقد شانه

هر که برادر خود را پنهانی اندرز دهد او را آراسته،و هر که آشکارا پندش دهد خوارش کرده است.

بحارالانوار،ج۷۱،ص۱۶۶

  • علی سهراب پور

اسلام و آراستگی

۲۱
ارديبهشت

آراستگی که به معنای زینت دادن و مرتب و منظم کردن ظاهر است،از توصیه های موکد شریعت اسلامی است و آیات و روایات گوناگونی درباره ی آن وارد شده است.قرآن کریم صراحتا اعلام می دارد که بندگان خدا،حق استفاده از زینت ها را دارند.۱

«قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی  الحیوه الدنیا خالصه یوم القیامه کذلک نفضل الآیات لقوم یعملون؛یعنی:بگو چه کسی زینت های خدا را که برای بندگان خود آفرید حرام کرده است و از استفاده رزق حلال و پاکیزه منع کرده است.بگو این نعمت ها در دنیا برای اهل ایمان است و خالص و نیکوتر از این ها درآخرت می باشد.ما آیات خود را برای اهل دانش   چنین روشن بیان می کنیم.»۲

پیشوایان دینی و در راس آن ها پیامبر اکرم(ص)،ضمن دعوت دیگران به آراستگی،خود عملا عنایت خاصی به آن داشت.در سیره ی آن حضرت آمده که بوی خوش استعمال می کرد،موهایش را شانه می زد،لباسش همیشه تمیز و زیبا بود،هنگام خروج از منزل در آینه نگاه می کرد،رنگ کفش و لباس آن حضرت با هم متناسب بود و عمامه ای که به سر می نهاد به قامتش برازندگی ویژه می داد و می فرمود:«ان الله جمیل و یحب الجمال،یعنی:خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد»۳

طبرسی در باره ی علاقه ی آن حضرت به آراستگی می نویسد:« رسول خدا(ص)عادتش این بود که به آینه نگاه می کرد و موی سرش را صاف می نمود و شانه می زد و چه بسا در برابر آب،موی سر خود را منظم می کرد و نه تنها برای خانواد ه ی خود بلکه برای اصحاب خویش نیز تجمل می نمود و می فرمود:خدا دوست دارد که بنده اش وقتی برای دیدن برادران از خانه بیرون می رود خود را آماده و زینت نماید»۴

 روزی مردی ژولیده مو ،با ،ریش بلند ونا منظم خدمت رسول اکرم (ص)آمد،حضرت فرمود:«این مرد روغن پیدا نکرده تا موهایش را صاف و منظم کند؟بعضی از شما نزد من می آیید در حالی که قیافه ی شیطان را دارید»۵

نکته ی شایان ذکر این است که آراستگی، با افراط در مدگرایی و هر روز به شکلی ظاهر شدن و بدین طریق فرهنگ ابتذال غرب را ترویج نمودن،تفاوت آشکار دارد.جوانان مسلمان می بایست این دو مقوله را از هم تفکیک نمایند.(و خدایی ناکرده به بهانه ی آراستگی به کارهای حرام مشغول نشوند)

 همت سهراب پور

 ۱(.البته واضح است که از بعضی زینت ها مخصوصا برای زنان در مقابل نامحرم نهی شده است.)

۲.سوره ی اعراف،آیه ی ۳۲.

۳.نهج الفصاحه،ص ۱۵۹.

۴.مکارم الاخلاق،ج ۱،ص۳۶.

۵.محجه البیضاء،ج۱،ص۳۰۹.

  • علی سهراب پور

می خوام درباره ی چیزی بنویسم که برای همه ما ها مهمه....          

 ....اصلا شاید مهم تر از اون تو زندگیمون نباشه؟                   

  چیزی که اگه کسی بخواد به اون لطمه بزنه خیلی خیلی نارحت می شیم و تا می تونیم ازش دفاع می کنیم...        

  چیزی که شاید ثمره ی عمر خیلی هاست ...  

 چیزی که تا وقتی مربوط به  ماست مهمه...  

 ...ولی وقتی مربوط به بقیه می شه خیلی هم مهم نیست...                 

  فکر می کنی این چیزی که می گم چیه؟ چی...؟   چی گفتی...؟   نه بابا ....  

دارم « آبرو» رو می گم...

  آره... همین آبرو...

 همین که تاوقتی مربوط به ما می شه اینقدر مهم می شه که حتی حاضریم جونمون رو بدیم ولی از دستش ندیم....

 بیاید! یه کمی هم نسبت به آبروی دیگران حساس باشیم!

 بیاید! همون قدر که آبروی خودمون برامون مهمه، آبروی دیگران هم مهم باشه 

 آخه چرا  بعضی ها به این آسونی آبروی دیگران رو می برند         

 تا یه حرفی درباره ی یه کسی می شنویم زود قبول نکنیم یا اگه هم قبول می کنیم نقلش نکنیم ...

 به خدا قیامت نمی تونیم جواب خدا رو بدیم ....

اصلا بیاید یه کمی هم مثل خدا باشیم...

 مگه ما ها تو عمرمون گناه نکردیم ... هیچ کس هم خبر نداره...

...خوب بود خدا آبرومون رو ببره...  

 آخه مگه خدا نمی تونست یه کاری کنه که همه بفهمند ولی ساتر العیوب بود و عیبهامون رو پوشند

 خوب بیاید ما هم یه کم مثل خدا باشیم

 خیلی از ما ها تا یه حرفی رو می شنویم فکر می کنیم وحی نازل شده نه دربارش تحقیق می کنیم، نه فکر ،ولی مثل گلوله که از تفنگ بیرون می یاد از دهان ما هم به دیگران گفته می شه

  • علی سهراب پور