صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

من، علی سهراب پور، متولد شهرستان کازرون (استان فارس) و فعلا در حوزه علمیه کازرون مشغول به تدریس هستم.
تمام تلاش من این است که بتوانم خدمتی از لحاظ فکری و اعتقادی به دوستان عزیزم کرده باشم.

آخرین نظرات

سؤال:

با مطالعه‌ی تاریخ علوم واختراعات و اکتشافات می‌بینیم که جمعی از دانشمندان بشر، با این که ایمان به خدا، نداشته‌اند ولی سالیان دراز، زحمات طاقت فرسایی کشیده‌اند، وانواع محرومیت‌ها را تحمل کرده تا بتوانند اختراع و اکتشافی کنندکه باری از دوش همنوعانشان بردارند و به بشر خدمت کنند از جمله‌ی این افراد را می‌توان«ادیسون»‌یا «پاستور» نام برد. سؤال این است که آیا، این افراد به صرف نداشتن ایمان، مستحق هیچ پاداشی نیستند؟ 

جواب:

     از نظر جهان بینی اسلام مطالعه‌ی نفس عمل به تنهایی کافی نیست،بلکه عمل به ضمیمه‌ی محرک و انگیزه‌ی آن ارزش دارد، بسیار دیده شده، کسانی که بیمارستان یا مدرسه یا بنای خیر دیگری می‌سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صد در صد خدمت انسانی است به جامعه‌ای که به آن مدیونند، در حالی که زیر این پوشش مطلب دیگری نهفته شده است و آن حفظ مقام یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام، و تحکیم منافع مادی خود، و یاحتی دست زدن به خیانت‌هایی دور از چشم دیگران است!

     ولی به عکس ممکن است کسی کار کوچکی انجام دهد، با اخلاص تمام وانگیزه‌ای صد در صد انسانی و روحانی.

     اکنون باید پرونده‌ی این مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگیزه و محرک، مورد بررسی قرار داد، ومسلماً از چند صورت خارج نیست:

 

     الف – گاهی هدف اصلی از اختراع صرفاً یک عمل تخریبی است(همانند کشف انرژی اتمی، که نخستین بار به منظور ساختن بمب‌های اتمی صورت گرفت) سپس در کنار آن منافعی برای نوع انسان نیز به وجود آمده که هدف واقعی مخترع یا مکشف نبوده و یا در درجه‌ی دوم قرار داشته است، تکلیف این دسته از مخترعان کاملاً روشن است.

 

      ب – گاهی مخترع یا مکشف، هدفش بهره‌گیری مادی و یا اسم و آوازه و شهرت است و در حقیقت، حکم تاجری دارد که برای درآمد بیشتر تأسیسات عام المنفعه‌ای به وجود می‌آورد و برای گروهی ایجاد کار و برای مملکتی محصولاتی به ارمغان می‌آورد، بی‌آن‌که هیچ هدفی جز تحصیل درآمد داشته باشد، واگر کار دیگری درآمد بیشتری داشت به سراغ آن می‌رفت. البته چنین تجارت یا تولیدی اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد، کار خلاف و حرامی نیست، ولی عمل فوق‌العاده مقدسی هم محسوب نمی‌شود.

تکلیف این گروه نیز روشن است آن‌ها هیچ‌گونه طلبی نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش، و پاداش آن‌ها همان سود و شهرتی بوده که می‌خواسته‌اند و به آن رسیده‌اند.

 

      ج- گروه سومی هستند که مسلماً انگیزه‌های انسانی دارند و یا اگر معتقد به خدا باشند و انگیزه‌های الهی، گاهی سالیان دراز، از عمر خود را در گوشه‌ی لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر می‌برند به امید این که خدمتی هم به نوع خود کنند، و ارمغانی به جهان انسانیت تقدیم دارند.

      این گونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرک الهی، که بحثی درآن‌ها نیست، واگر نداشته باشند اما محرکشان انسانی و مردمی باشد بدون شک پاداش مناسبی از خداوند دریافت خواهند داشت، این پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر باشد، مسلماً خداوند عالم عادل آن‌ها را محروم نمی‌کند، اما چگونه و چطور؟ جزئیاتش بر ما روشن نیست، همین اندازه می‌توان گفت« خداوند اجر چنین نیکوکارانی را ضایع نمی‌کند»(البته اگر آن‌ها در رابطه با عدم پذیرش ایمان مصداق جاهل قاصر باشند مسأله بسیار روشن تر است)

     دلیل بر این مسأله علاوه بر حکم عقل، اشاراتی است که در آیاتی و روایات آمده است.

     از جمله «انّ الله لا یضیعُ اجر المحسنین؛ به راستی خداوند، اجر نیکوکاران و محسنین را ضایع نمی‌کند»1 از این گذشته آیه‌ی «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره؛ هر کس به اندازه‌ی سنگینی ذره‌ای کار نیک کند آن را می‌بیند و هر کس به مقدار ذره‌ای کار بد کند آن را خواهد دید2» به وضوح شامل این گونه اشخاص می‌شود.

     و روایات زیادی هم، در تأیید، این سخن وجود دارد که ما به دو مورد آن اشاره می‌کنیم.

     در حدیثی از علی بن یقطین از امام کاظم(ع) می‌خوانیم؛«در بنی اسرائیل مرد با ایمانی بود که همسایه‌ی کافری داشت، مرد بی‌ایمان نسبت به همسایه‌ی با ایمان خود نیک رفتاری می‌کرد، وقتی که از دنیا رفت خدا برای او خانه‌ای بنا کرد که مانع از گرمای آتش شود... و به او گفته شد این به سبب نیک رفتاری‌ات نسبت به همسایه‌ی مؤمنت می‌باشد»3

     و نیز از پیامبر اعظم(ص) درباره‌ی عبدالله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود، چنین نقل شده:«کم عذاب‌ترین اهل جهنم ابن جدعان است، سؤال کردند یا رسول الله چرا؟ فرمود: انه کان یطعم الطعام:«او گرسنگان را سیر می‌کرد.»4

 

یک سؤال مهم

     در این جا این سؤال پیش می‌آید که هم از بعضی از آیات و هم از بسیاری از روایات استفاده می‌شود که ایمان و یا حتی ولایت شرط قبولی اعمال و یا ورود در بهشت است، بنابراین اگر بهترین اعمال هم از افراد فاقد ایمان سر بزند، مقبول درگاه خدا نخواهد بود.

     ولی می‌توان از این سؤال چنین پاسخ گفت که مسأله‌ی«قبولی اعمال» مطلبی است، و «پاداش مناسب داشتن»‌ مطلب دیگر، به همین جهت، مشهور در میان دانشمندان اسلام این است که مثلاً نماز بدون حضور قلب و یا با ارتکاب بعضی از گناهان مانند غیبت، مقبول درگاه خدا نیست، با این که می‌دانیم چنین نمازی شرعاً صحیح است، و اطاعت فرمان خداست و انجام وظیفه‌ محسوب می‌شود و   مسلم است که اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود.

     بنابراین قبولی عمل همان مرتبه‌ی عالی عمل است، ودر مورد بحث، ما نیز همین را می‌‌گوییم که: اگر خدمات انسانی و مردمی با ایمان همراه باشد، عالی‌ترین محتوا را خواهد داشت، ولی در غیر این صورت به کلی بی‌محتوا و بی‌پاداش نخواهد بود، در زمینه‌ی ورود در بهشت نیز همین پاسخ را می‌گوییم که پاداش عمل لازم نیست، منحصراً ورود به بهشت باشد5،‌ بلکه می‌تواند، تخفیف در عذاب، یا بخشش بعضی از گناهان باشد.


پاورقی

1- سوره یوسف/90

2- سوره زلزال/7و8

3- بحار، ج3، ص 377

4- بحار، ج 3،‌ ص382

5- تفسیر نمونه، ج10، ص313

  • علی سهراب پور

در پی تعطیل شدن صفحه ی «سلمان جوانِ» هفته نامه ی سلمان، جناب آقای قربانی (مدیر  صفحه) وبلاگی را راه اندازی کرده اند و آخرین صفحه ی «سلمان جوان» را که به چاپ نرسید در وبلاگشان قرار داده اند.

     یکی از مطالب آن صفحه، جوابیه ای است که از طرف آقای شهرام مدبری بر بند دوم نقد من بر مطلب "زن در زنجیر" (که در چند شماره قبل نوشته شده بود) می باشد.

     اینجانب به خاطر اینکه مطلب روشن شود ،بند دوم از نقدی را که نوشته ام می آورم.بعد اشکال ایشان را ذکر می کنیم:

«متاسفانه در این مقاله، از شاعره فاسد سابق «فروغ فرخ زاد» تمجید و به عنوان  نمادی از یک زن با شعور معرفی شده است.»

ایشان دو اشکال را به نقد من گرفته اند:

1-      چرا ایشان را با صفت «سابق» آورده ام.مگر شاعر بودن پست و مقام است که سابق و فعلی داشته باشد

2-      چرا ایشان را شاعره ای فاسد دانسته ام.و به ایشان تهمت و افتراء زده ام.

 

اما پاسخ به ایشان:

      برای اینکه هم برای ایشان و هم برای خوانندگان مطلب روشن شود (که روشن هم هست) درجواب اشکال اول ایشان باید بگویم:

       اطلاق لفظ «سابق» به ایشان نفی شاعر بودن وی نیست که گفته شود مگر شاعر بودن مقام و منصب است که بتوان زمانی به کسی داد و زمانی از او گرفت

 

جناب آقای مدبری!

     ما که نخواسته بودیم شاعر بودن را از فروغ فرخزاد نفی کنیم ؛که اگر این چنین بود لفظ «شاعره»  را برای او نمی آوردیم منظور از لفظ «سابق» که آورده ایم صرفا خواسته بودیم به مخاطب بگوییم که ایشان در قید حیات نیستند و مربوط به زمان قبل از انقلاب می باشد .اگر شما عینک بدبینی را از چشمانتان برمی داشتید حتما این برداشت را نمی کردید و ای کاش شما حداقل به عنوان نقدتان عمل می کردید «منم که دیده نیاورده ام به بد دیدن»

 

   و اما درباره فاسد بودن ایشان به چند نکته اشاره می کنم:

   

      1- بر خلاف آنچه ادعا کرده اید، تعدادی از شعرای متعهد زمان ما (که کم هم نیستند) ایشان را به خاطر بی توجهی به دستورات شریعت و حصار شکنی که در برخی از اشعار ایشان محسوس است و جنبه ابتذال به شعر ایشان داده،(ایشان را)قبول ندارند

     و متاسفانه آن چنان ایشان در اشعار ابتذالی پیش رفتند که شخصیت بزرگی مانند مرحوم استاد مطهری خواندن اشعار ایشان را عاملی برای آلودگی روحی و روانی انسان می داند و با اینکه ایشان عادت ندارند در کتاب ها و یا سخنرانی های خود نامی از کسی بیاورند صریحا نام فروغ فرخزاد را می آورده اند و مردم را از خواندن اشعار ایشان بر حذر می دارند (رجوع کنید به کتاب مسئله شناخت از استاد مطهری صفحه 57)

  

       2- جنابعالی اگر بخواهید رد پای ابتذال را در شعر ایشان ببینید شما را ارجاع می دهم به کتاب نگین سخن(تالیف عبدالرفیع حقیقت ج 2 ص 411)

این اشعار به گونه ای مبتذل است و ترویج برخی از گناهان بزرگ است که فساد و بی تقوایی این شاعره را به نمایش گزارده است.

      و برای اینکه ترویج فساد نشود از آوردن آن اشعار صرف نظر می کنیم و خوانندگان را به کتاب مذکور ارجاع می دهیم.البته به این نکته توجه داشته باشید که به قول خودتان از کوزه همان برون تراود که در اوست.

     با مطالعه آن اشعار متوجه می شوید که آوردن لفظ فاسد برای وی که دستورات مسلم دین را نادیده گرفته و ترویج منکرات کرده تهمت و افتراء نیست بلکه بیان حقیقتی تلخ است

 

جناب آقای مدبری:

     طبق کدام فتوا و روایتی آوردن لفظ فاسد برای شخصی که منکرات و زشتی ها را ترویج می کند (آن هم به زبان شعر ، که تاثیرات فوق العاده ای در خوانندگان دارد ) حرام و تهمت محسوب می شود من فکر می کنم که استاد مطهری بیش ار شما (البته اگر قبول داشته باشید ) به اسلام و مبانی و دستورات شریعت آگاه و پای بند می باشند که خواندن اشعار ایشان را  مصداق آیه :«و قد خاب من دسیها» می داند و علنا آن را اعلام می کند.

    

     3_ اگر اشعار ایشان بدون اشکال و خالی از فساد است پس چرا وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام می کند بعضی از اشعار فروغ فرخزاد اجازه چاب ندارد (خبر گزاری فارس 18/2/86)

   

      4_در انحراف ایشان همین بس که معتقد به نسبیت اخلاق می باشد و عواملی مانند مذهب ،شرافت ،اخلاق و... را زاییده شرایط محیط می دانند وبا تغییر شرایط آنها را متغیر می شمارند و همین طرز تفکر که بر خلاف صریح قرآن است ریشه همه انحرافات ایشان است

      قطعا جناب عالی که خود را مسلمان می دانید به هیچ وجه نمی توانید به چنین مبانی اعتقاد داشته باشید .البته بزرگانی مانند مرحوم استاد مطهری در رد نظریه نسبیت اخلاق مطالبی گفته اند که می توانید به کتب مربوطه رجوع کنید تا سستی اعتقاد فروغ فرخزاد را دریابید

برای مشاهده متن سخن فروغ فرخزاد پیرامون نسبی بودن اخلاق و ارزشها و مذهب رجوع کنید به سایت آوای آزاد.

   

        5_جنابعالی که در نقد خود از قرآن و حدیث و معصومین  سخن گفته اید چرا متوجه این حقیقت نیستید که در نظام جهان بینی اسلامی هر کاری که جهت ضد خدایی داشته باشد هباءا منثورا است و هیچ ارزش و بهایی ندارد و شعر نیز چنین است.

      شعری از دیدگاه جهان بینی الهی ارزش دارد که در مسیر خدا و متعهد کردن انسان ها باشد نه در مسیر ابتذال و ارزش های شیطانی(که همین معنای فساد است) ، و چرا متوجه این نکته نیستید که یکی از عومل انحراف انسان می تواند اشعار مبتذل باشد.

   

 

نتیجه:

     ازآنچه گفته شد معلوم می شود که شاعر مورد نظر با سرودن برخی اشعار ابتذالی، ترویج منکرات و زشتی ها کرده است و کسی که ترویج منکرات کند (آن هم به زبان شعر که تاثیر فوق العاده ای دارد ) بدون شک عنوان «فاسد» بر او صدق می کند.

      البته فساد درجه و مراتبی دارد اگر کسی مرتکب مراتب بالای آن گردد و مثلا اهانت به مقدسات نماید حکمش قتل می باشد؛ چنانچه پیامبر (ص) دستور قتل برخی شعرای هتاک را صادر فرموده بود.

     نمی خواهم بگویم حکم فروغ فرخزاد قتل می بوده است بلکه می خواهم بگویم به خاطر ترویج منکرات که توسط برخی از اشعار وی صورت گرفته ایشان مراتبی از فساد را دارا می باشند و اطلاق لفظ «فاسد» بر ایشان دور از واقعیت نیست زیرا فساد امری ذو مراتب و مشکک است .و در هر مرتبه ای حکم خاص خودش جاری می شود.

     مثلا اگر شخصی مرتکب نوشیدن شراب شود حکم تازیانه بر او جاری می شود و اما اگر مرتکب قتل شود حکمش اعدام می باشد اما اطلاق «فاسد» بر هر دو یعنی هم شراب خوار و هم قاتل صحیح می باشد.

     پس ما دچار افترا و تهمت نشده ایم بلکه عدم آگاهی شما از مسائل شریعت و مفهوم فساد چنین ذهنیت اشتباهی برایتان پیش آورده است

 


 

     در پایان به جناب آقای مدبری توصیه ای دارم و آن این است که سعی کنید بدون تعصب مسائل را بررسی کنید

 

نقد اول من بر مقاله ی زن در زنجیر

جوابیه آقای شهرام مدبری بر نقد من

  • علی سهراب پور

سؤال :

چرا باید نماز را به زبان عربی خواند و حال آنکه هر کس باید خدا را به زبان خودش بخواند، آیا این موضوع با جهانی بودن دین اسلام منافات ندارد؟

 

پاسخ:

   

      اتفاقاً، خواندن نماز به زبان عربی یکی از نشانه‌ی جهانی بودن دین اسلام است، زیرا جمعیتی که در یک صف قرار می‌گیرند و در یک جبهه‌ی واحد فعالیت می‌کنند، ناگزیرند زبان واحدی داشته باشند که به وسیله‌ی آن تفاهم کنند: یعنی، علاوه بر زبان مادری و محلی، یک (زبان عمومی و جهانی) هم داشته باشند و وحدت بدون این قسمت مسلماً کامل نیست.

     امروز عده‌ای از متفکران معتقدند تا دنیا به صورت یک کشور در نیاید،  مردم جهان روی سعادت را نخواهند دید و برای این که این موضوع جامه‌ی عمل به خود بپوشد، نقشه‌هایی طرح کرده‌اند و یکی از مواد برنامه‌ی آنها به وجود آوردن یک زبان بین‌المللی و جهانی است.

  

      خلاصه این که: خواندن نماز به یک زبان از طرف مسلمانان، رمز وحدت، و نشانه‌ی یگانگی مسلمانان است و با توجه به اینکه زبان عربی به اعتراف اهل فن یکی از وسیع‌ترین و جامع‌ترین زبان‌های دنیاست، این حقیقت روشن‌تر می‌شود که: تمام فِرَق مسلمانان می‌توانند آن را به عنوان یک زبان بین المللی بشناسند و از آن به عنوان حسن تفاهم و همبستگی اسلامی استفاده کنند.

     

     علاوه بر این، خواندن نماز به یک صورت معین، آن را از دستبرد و تحریف و آمیخته شدن به خرافات و مطالب بی اساس که بر اثر مداخله‌ی افراد غیر وارد _ هنگام ترجمه‌ی آن به زبان‌های دیگر _ رخ می‌دهد، نگاه می‌دارد و به این وسیله روح این عبادت اسلامی محفوظ ‌تر می‌ماند.  

   

      منتها بر هر مسلمانی لازم است به قدر توانایی با زبان دینی خود آشنا باشد و بداند با خدای خود چه می‌گوید و اتفاقاً یاد گرفتن ترجمه‌ی نماز که در یک صفحه‌ی کتاب خلاصه می‌شود به اندازه‌ای ساده و آسان است که ممکن است آن را در یک ساعت  _ برای تمام عمر _ یاد گرفت.

   

   کوتاه سخن این که:

        همان طور که می‌دانیم مسأله‌ی توحید و یگانگی، در تمام اصول و فروع اسلام یک زیر بنای اساسی  محسوب می‌گردد و نماز به سوی قبله‌ی واحد و در اوقات معین و به یک زبان مشخص، نمونه‌ای از این وحدت است. اگربه هنگام مراسم حج در مکه باشیم و نماز جماعتی را که صدها هزار نفر از نژادها و ملیت‌های مختلف از سراسر جهان در آن شرکت می‌جویند و همه با هم می گویند«الله اکبر» مشاهده کنیم، آنگاه به عظمت و عمق این دستور آشنا می‌شویم که اگر هریک، این جمله روح پرور یا سایر اذکار نماز را به زبان محلی خود می‌گفت چه هرج و مرج زشتی در آن روی می داد1  

 

     پاورقی

 

1- کتاب پاسخ به پرسش‌های مذهبی

 

  • علی سهراب پور

سوال :

در سوره‌ی قلم آیه‌ی 51 می‌خوانیم : « و ان یکاد الذین کفرو لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر....؛ یعنی :نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را می‌شنوند تو را با چشم خود هلاک کنند ».

با توجه به این آیه‌ی شریفه، این سئوال مطرح می‌شود که آیا مسئله‌ی چشم زدن واقعیت دارد؟

                        

پاسخ :

      بسیاری از مردم معتقدند، در بعضی از چشم‌ها اثر مخصوصی است که وقتی از روی اعجاب به چیزی بنگرند، ممکن است آن را از بین ببرد، یا در هم بشکند، و اگر انسان است بیمار یا دیوانه کند.

     این مسئله از نظر عقلی امر محالی نیست، چه این‌که بسیاری از دانشمندان امروز معتقدند؛در بعضی از چشم‌ها نیروی مغناطیسی خاصی نهفته شده که کارایی زیادی دارد، حتی با تمرین و ممارست می‌توان آن را پرورش داد، خواب مغناطیسی از طریق همین نیروی مغناطیسی چشم‌ها است.

     در دنیایی که « اشعه‌ی لیزر » که شعاعی است نامریی می‌تواند کاری کند که از هیچ سلاح مخربی ساخته نیست، پذیرش وجود نیرویی در بعضی از چشم‌ها که از طریق امواج مخصوص در طرف مقابل اثر بگذارد چیز عجیبی نخواهد بود.

     بسیاری نقل می‌کنند که با چشم خود افرادی را دیده‌اند که دارای این نیروی مرموز چشم بوده‌اند، وافراد یا حیوانات یا اشیائی را، از طریق چشم زدن از کار انداخته‌اند.

     لذا نه تنها، نباید اصراری در انکار این امور داشت بلکه باید امکان وجود آن را، از نظر عقل و علم پذیرفت.

در روایات اسلامی نیز تعبیرات مختلفی دیده می‌شود که وجود چنین امری را اجمالاً تأیید می‌کند:

     در حدیثی می‌خوانیم که:" « اسما بنت عمیس » خدمت پیامبر (ص) عرض کرد: گاه به فرزندان جعفر چشم می‌زنند، آیا «رقیه‌»ای برای آن‌ها بگیرم (منظور از «رقیه» دعاهایی است که می‌نویسند و افراد برای جلوگیری از چشم زخم با خود نگه می‌دارند و آن را تعویذ نیز می‌گویند).

پیامبر( ص) فرمود: نعم، فلوکان شیء یسبق القدر لسبقه العین ؛ آری ، مانعی ندارد، اگر چیزی می‌توانست بر قضا و قدر پیشی گیرد چشم زدن بود1»" !

     و در حدیث دیگری آمده است که امیرمؤمنان( ع) فرمود:

پیامبر(ص) برای امام حسن و امام حسین(ع) «رقیه» گرفت، و این دعا را خوانده « اعیذ کما بکلمات التامه واسماء الله الحسنی کلها عامه ، من شر السامه و الهامه،و من شر کل عین لامه،و من شر حاسدٍ اذا حسد ؛ یعنی : شما را از شر مرگ و حیوانات موذی، و هر چشم بد و حسود آن گاه که حسد ورزد، به تمام کلمات و اسماء حسنای خداوند می‌سپارم سپس پیغمبر(ص) نگاهی به ما کرد و فرمود: « این چنین حضرت ابراهیم برای اسماعیل و اسحاق، تعویذ نمود2»

     در نهج البلاغه نیز آمده است، « العین الحق و الرقی الحق : «چشم زخم حق است و توسل به دعا برای دفع آن نیز حق است3».4

 

پاورقی:

1- مجمع البیان ، ج 10 ص 341

2- نورالثقلین ،ج 5 ، ص 400

3- نهج البلاغه ، کلمات قصار جمله 400

4- تفسیر نمونه، ج 24 ، ص 426

  • علی سهراب پور

 سؤال:

     خداوند در قرآن می‌فرماید: «اِنَّ رَبُّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السَّمواتِ والاَرْضَ فی سِتَّه اَیّامٍ؛ 1یعنی پروردگار شما، خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید.» مقصود از شش روز چیست؟ در آن وقت روز و شبی نبود، به علاوه چرا خداوند در یک لحظه همه‌ی آن‌ها را نیافریده است؟

 

                               

جواب:

     سؤال فوق مشتمل بر دو قسمت است؛ قسمت اول این که، مقصود از شش روز چیست، در حالی که در آغاز آفرینش شب و روزی در کار نبود؟

     پاسخ این قسمت این است که اصولاً لفظ «یوم» که مرادف آن در زبان فارسی کلمه‌ی «روز» است، در هر مقامی با مناسبتی متفاوت معنای خاصی به خود می‌گیرد. معمولاً این لفظ در همان معنای روز که ضد شب است به کار می‌رود و در قرآن نیز در این معنی زیاد به کار رفته است؛ ولی گاهی همین لفظ به معنای «دوران» استعمال می‌شود، به طوری که اگر چیزی دوران‌های مختلفی داشته باشد، به هر دورانی «یوم» (روز) اطلاق می‌شود.

     مثلاً پیرمردی می‌گوید: «روزی کودک بودم، روزی هم جوان بودم، امروز دیگر پیرشده‌ام» چون این دوران‌ها مانند حلقه‌های زنجیر یکی به دیگری مانند سه روز متوالی به هم وصل است، از این نظر این سه دوران مختلف زندگی را به لفظ «روز» تعبیر می‌کند.

     امام علی(ع) می فرماید:«الدّهرُ یومان؛ یَوم لَکَ و یَومٌ عَلیک؛ یعنی، روزگار دو روز بیش نیست،‌ روزی به نفع تو می‌گردد و روزی هم به زیان توست.». یعنی انسان در طول زندگی خود دو دوران مختلف دارد، روزی در اوج قدرت است و روزی گرفتار مشکلات.

     با این بیان، مقصود از شش روز که زمین و آسمان در آن آفریده شده است، شش دوران است که بر زمین و آسمان‌ها گذشته تا به صورت فعلی درآمده است؛ یعنی این وضع فعلی در زمین و اجرام آسمانی نتیجه‌ی یک سلسله تحولات پی در پی است که در آن‌ها پدیده آمده و در نتیجه پس از طی این مراحل، به صورت فعلی درآمده‌اند.

 

                               

       قسمت دوم سؤال این است که، چرا خداوند تمام آن‌ها در یک لحظه خلق نکرده و به تدریج، خلقت آن‌ها صورت گرفت؟

     پاسخ این سؤال این است: جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، جهان ماده است و تکامل تدریجی از آثار لاینفک موجود مادی به شمار می‌رود و امور مادی بالطبع در طی زمان از صورتی به صورتی درآمده و مراحلی را طی می‌نماید و در نتیجه یک پدیده‌ی کامل می‌شود و زمین و آسمان‌ها نیز از این قانون مستثنی نیستند.

شما هر کدام از پدیده‌های مادی را در نظر بگیرید، ملاحظه خواهید کرد که تمام آن‌ها تدریجاً از نردبان تکامل بالا می‌روند. گیاهان و درختان پس از گذشت زمانی مثلاً به صورت یک بوته‌ی گل، یا یک درخت برومند در می‌آیند؛‌معادن و منابع تحت الارضی(زیرزمینی)، با مرور زمان پس از فعل وانفعالات زیادی متحول و تبدیل به یک ماده‌ی معدنی می‌شود.

      حیوان وانسان تا دوران جنینی را در رحم در مدت مخصوصی به پایان نرساند، نمی‌تواند در جهان وسیع‌تری زندگی کند و این قانون در همه جا و همه چیز جهان ماده حکومت می‌کند۲.

 

                                      

پاورقی:

1- سوره ی یونس،آیه 3.

2- پاسخ به پرسش‌های مذهبی، ص483

  • علی سهراب پور

این نقد،در شماره ی ۳۲۶ هفته نامه سلمان به چاپ رسیده است  

 

نقد مقاله ی

زن در زنجیر

 

در شماره ی 323 نشریه ی سلمان،در صفحه ی «سلمان جوان» مطلبی با عنوان «زن در زنجیر» نوشته شده بود، که با وجود بعضی مطالب خوب اشکالاتی داشت ،که ما به ذکر چند مورد می پردازیم:

     1- نویسنده محترم ، مقاله ی خود را این گونه آغاز کرده است: « شاید امروز کمتر دختری از خود پرسیده باشد چرا وقتی سخن از مبارزه با فساد،ایجاد امنیت اجتماعی،اسلامی کردن کانون های علمی ،فرهنگی و...پیش می آید در وهله ی اول انگشت اشاره و اتهام به سمت او نشانه می رود و سپس از محدودیت پوشش و روابط وی گفتگو می شود .آیا باید علت را در نگرش به ارث رسیده از گذشتگان دانست و یا باید پذیرفت که زن موجودی و ناقص العقل است و قدرت تمییز خوب از بد را ندارد و...»

     یعنی در حقیقت ایشان، علت بحث از محدودیت پوشش و روابط دختران را در دو چیز بر شمرده اند:1- نگرش به ارث رسیده از گذشتگان. 2- پذیرفتن اینکه زن موجودی احساساتی و ناقص العقل است و...

     اما آیا واقعیت این چنین است؟ یعنی اگر جایی در مورد پوشش و حجاب زن بحث می شود حتما ناشی از این دو تفکر است؟

     اینکه در ایجاد امنیت اجتماعی و مبارزه با تهاجم فرهنگی ابتدا به سراغ زن می روند بر فرض صحت _ که این چنین هم نیست _ دلالت بر نقصان عقل زن نداشته ،بلکه بعکس ،علامت نقش مهم زن در تربیت خانواده و جامعه و نیز برای حفاظت از ایشان می باشد.درست همانند زمانی که آفت، گلستانی را تهدید می نماید، که وظیفه ی باغبان در وهله ی اول محفوظ داشتن گلها از رسیدن آفات بدانهاست.

بنابراین ، در این مساله دین و دینداران به «زن» به عنوان موجودی بی شعور و ضعیف نمی نگرند _ برخلاف تصور نویسنده محترم! _

 

     2- متاسفانه در این مقاله، از شاعره فاسد سابق «فروغ فرخ زاد» تمجید و به عنوان  نمادی از یک زن با شعور معرفی شده است.(اینکه وی در آخر عمر توبه کرده یا خیر روشن نیست)

     3-  در چند جای این نوشتار،به متدینین به طور کامل توهین و بی احترامی شده است. که برای نمونه به یک مورد اشاره می کنم:

« ... در شرایط کنونی جامعه ی ما،دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است(!!). دو راه بیشتر ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه(!!):یکی همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و قار قار کردن های زشت و نفرت بار احمقانه زیستن،که یعنی زن نجیب و متدین(!!!)و ...»

     نویسنده ی محترم ،باید علاوه بر عذر خواهی رسمی از تمام متدینین،توضیح دهد که آیا دین و دینداری بیراهه است و زنان متدین همچون کلاغی شوم در خانه؟

     آیا ایشان و مسولین نشریه ،توضیحی در این مورد در برابر زنان پاک و فهیم دارند؟

     4- در ادامه نویسنده ی مقاله ،تدین را مساوی با خروج از انسانیت بر شمرده و در ادامه ی مطلب قبل می نویسد:« اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود،دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک»

     5- در قسمتی از مقاله از کلمات زشت و زننده ای ای استفاده شده بود ،در حالی که می شد کلمات دیگری جایگزین کرد .مثل کلماتی که در ستون سوم آورده شده بود.

     6- نویسنده ی مقاله،در آخر به بهانه ی اینکه ما باید اول فرهنگ سازی کنیم، از طرح امنیت اجتماعی به عنوان «زور» نام برده و این طرح را زیر سوال برده اند.

     اما آیا طرح امنیت اجتماعی،چیزی به جز امر به معروف و نهی از منکر است؟

     آیا به بهانه ی اینکه این مفاسد ناشی و معلول چیزهای دیگر است ،نباید از ترویج فساد و بی بند و باری به صورت علنی جلوگیری کرد؟

     این در حالی است که اجرای این طرح با استقبال اکثریت قاطع مردم روبرو شده است.نباید غافل بود که ترویج بی حجابی و بدحجابی از بزرگترین توطئه های دشمنان در مبارزه با اسلام و نظام اسلامی است؟

     در پایان به مسولان نشریه به خصوص مدیر صفحه ی «سلمان جوان» یک مطلب را عرض می کنم :

از آنجا که هفته نامه ی سلمان یک نشریه خوب و مفید بوده و به عنوان یک نشریه مذهبی شناخته شده، لذا باید در چاپ و نشر مطالب دقت فوق العاده شود و به بهانه های مختلف مطالب غلط و اشتباه چاپ نگردد.و اگر هم مطلب اشتباه و غلطی چاپ شد ،اولین کسی که مسول تصحیح آن است خود شما هستید و نباید منتظر این باشید که کسی نقد آن را بنویسد .بلکه خودتان باید آن را را تصحیح و به اشتباه خود اقرار کنید.

     در صفحه ی «سلمان جوان» باید مطالبی نوشته شود که مورد نیاز جوانان عزیز باشد ،مطالبی که به سوالات فکری و دغدغه های آنها از قبیل انتخاب همسر،ازدواج، روابط با دیگران و،خصوصیات دوران جوانی و ....پاسخ دهد.

     امیدوارم ،همه ی ما بتوانیم وظیفه ی خود را به نحو احسن انجام دهیم.

(قابل ذکر است هفته نامه سلمان،یک هفته نامه ارزشی می باشد اما متاسفانه بخاطر عدم نظارت بر این صفحه این اشتباه رخ داده بود)

  • علی سهراب پور

خدمت بی منت

۰۹
مرداد

حضرت علامه طباطبایی (قدس سره) می فرماید:

 

یکی از رفقای نجفی ما که فعلا از بزرگان نجف است برای من می گفت:

من یک روزبه دکان سبزی فروشی رفته بودم،دیدم مرحوم قاضی خم شده و  مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولی بعکس معهود،کاهوهای پالاسیده و آنهای که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند بر می دارند.

من کاملا متوجه بودم،تا مرحوم قاضی کاهو ها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد ؛ایشان آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد.

من که آنوقت طلبه ی جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسن و پیرمردی بود؛به دنبالش رفتم و عرض کردم:حضرت آقا! من سوالی دارم.شما بعکس همه،چرا این کاهوهای غیر مطلوب را سوا کردید؟

مرحوم قاضی فرمود:آقاجان،این مرد فروشنده،شخص بی بضاعت و فقیری است و من گاهگاهی به او مساعدت می کنم.

نمی خواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم تا اولا:آن عزت و شرف و آبروی او از بین نرود،و ثانیا:مبادا خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن و در کسبش ضعیف شود.

  برای ما فرقی ندارد کاهو های لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها،و من می دانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد،واین مرد ظهر که به علت شدت گرمای هوا، دکان خود را می بندد،کاهوها را به بیرون خواهد ریخت .لذا برای اینکه دچار ضرر نشود،کاهوها را خریدم.۱

    

پاورقی

 ۱- مهر تابان،ص 20.

  • علی سهراب پور

سؤال:

     بعضی بر اسلام خرده می‌گیرند که چرا این آیین الهی با آن همه محتوا و ارزش‌های والای انسانی، مسأله‌ی بردگی را به کلی الغا نکرده، و طی یک حکم قطعی و عمومی آزادی همه‌ی بردگان را اعلام ننموده است؟!! درست است که اسلام سفارش زیادی در مورد بردگان کرده، اما آن چه مهم است آزادی بی قید و شرط آن‌هاست، چرا انسانی مملوک انسان دیگری باشد و آزادی را که بزرگ ترین عطیه‌ی الهی است از دست دهد؟

                     

 پاسخ:

     در یک جمله‌ی کوتاه باید گفت که: اسلام برنامه‌ی دقیق و زمان بندی شده برای آزادی بردگان دارد، به گونه‌ای که همه‌ی آن ها تدریجاً آزاد می‌شوند، بی آن که این آزادی عکس العمل نامطلوبی در جامعه به وجود آورد.

 

v      طرح اسلام برای آزادی بردگان

   

            آن چه غالباً، مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است که، اگر نظام غلطی در بافت جامعه‌ای وارد شود، ریشه کن کردن آن احتیاج به زمان دارد، و هر حرکت حساب نشده نتیجه‌ی معکوسی خواهد داشت.

       حال با توجه به این نکته می‌گوییم: اگر اسلام طبق یک فرمان عمومی دستور می‌داد، همه‌ی بردگان موجود در آن زمان را آزاد کنند، چه بسا بیشتر آن ها تلف می‌شدند و خود آن ها هم مخالفت می‌کردند. زیرا گاه نیمی از جامعه را بردگان تشکیل می‌دادند، آن ها نه کسب و کار مستقلی داشتند، و نه خانه و لانه و وسیله‌ای برای ادامه‌ی زندگی.

     اگر در یک روز و یک ساعت معین همه آزاد می‌شدند، یک جمعیت عظیم بیکار ظاهر می‌گشت که هم زندگی خودشآن با خطر مواجه بود و هم ممکن بود نظم جامعه را مختل کنند، و به هنگامی که محرومیت به آنها فشار می‌آورد به همه جا حمله‌ور می‌شدند و درگیری و خونریزی به راه می‌افتاد.

اینجاست که باید تدریجاً آزاد شوند، و جذب جامعه گردند،تا نه جان خودشان به خطر بیفتد، و نه امنیت جامعه را به خطر اندازند و اسلام درست این برنامه‌ی حساب شده را تعقیب کرد.

این برنامه مواد زیادی دارد که رؤس مسائل آن به طور فشرده و فهرست وار در اینجا مطرح می‌شود:

 

·         ماده‌ی اول: بستن سرچشمه‌های بردگی

    

              بردگی در طول تاریخ اسباب فراوانی داشته، نه تنها اسیران جنگی و بدهکارانی که قدرت پرداخت بدهی خود را نداشتند به صورت برده، درمی‌آمدند که زور و غلبه نیز مجوز برده گرفتن و برده داری بود، کشورهای زورمند نفرات خود را با انواع سلاح‌ها به ممالک عقب افتاده‌ی آفریقایی و مانند آن می‌فرستادند، و گروه، گروه از آن‌ها را اسیر می‌کردند و با کشتی‌ها به بازارهای ممالک آسیا و اروپا می‌بردند.

     اسلام جلو تمام مسائل را گرفت، تنها در یک مورد اجازه‌ی برده گیری داد و آن در مورد اسیران جنگی بود، و تازه آن نیز جنبه‌ی الزامی نداشت، و اجازه داد طبق مصالح، اسیران را بی‌قید و شرط یا پس از پرداخت فدیه آزاد کنند.

     در آن روز زندان هایی نبود که بتوان اسیران جنگی را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگهداشت، و راهی جز تقسیم کردن آن‌ها در میان خانواده‌ها و نگهداری به صورت برده نداشت.

     بدیهی است هنگامی که چنین شرایطی تغییر یابد، هیچ دلیلی ندارد که امام مسلمین حکم بردگی را درباره‌ی اسیران بپذیرد بلکه می‌تواند آن را از طریق «من»(منت گذاشتن،بدون قید و شرط) و «فداء»(فدیه گرفتن) آزاد سازد. زیرا، اسلام پیشوای مسلمین را در این امر مخیر ساخته تا با در نظر گرفتن مصالح اقدام کند، و به این ترتیب تقریباً سرچشمه‌های بردگی جدید در اسلام بسته شده است.

 

·         ماده ی دوم: گشودن دریچه‌ی آزادی

   

 اسلام، برنامه‌ی وسیعی برای آزاد شدن بردگان تنظیم کرده است که اگر مسلمانان به آن عمل می‌کردند در مدتی نه چندان زیاد همه‌ی بردگان تدریجاً آزاد و جذب جامعه‌ی اسلامی می‌شدند.

رئوس این برنامه چنین است:

 

الف- یکی از مصارف هشت‌گانه‌ی زکات در اسلام خرید بردگان و آزاد کردن آن‌هاست (توبه – آیه‌ی 60) و به این ترتیب یک بودجه‌ی دائمی و مستمر برای این امر در بیت المال اسلامی در نظر گرفته شده است که تا آزادی کامل بردگان ادامه دارد.

ب- برای تکمیل این منظور مقرراتی در اسلام وضع شده که بردگان طبق قراردادی که بامالک خود می بندند، بتوانند از دست رنج خود آزاد شوند در فقه اسلامی فصلی در این زمینه تحت عنوان «مکاتبه» آمده است.

ج- آزاد کردن بردگان یکی از مهم ترین عبادات و اعمال خیر در اسلام است، تا آن جا که در حالات امیرالمؤمنین(ع) نوشته‌اند:

«هزار برده را، از دست‌رنج خود آزاد کردند».1

د- پیشوایان اسلام بردگان را به کمترین بهانه‌ای آزاد می‌کردند تا سرمشقی برای دیگران باشد.

هـ- در بعضی از روایات اسلامی آمده است: بردگان بعد از هفت سال خود به خود آزاد می‌شوند، چنان که از امام صادق(ع) می‌خوانیم:«کسی که ایمان داشته باشد بعد از هفت سال آزاد می‌شود، صاحبش بخواهد یا نخواهد به خدمت گرفتن کسی که ایمان داشته بعد از هفت سال حلال نیست.»2

و- کسی که سهم خود را از برده‌ای که مشترک بین چند نفر است، آزاد کند موظف است بقیه را نیز بخرد و آزاد کند. و هر گاه بخشی از برده‌ای را که مالک تمام آن است آزاد کند این آزادی سرایت کرده و خود به خود همه‌ی آن آزاد خواهد شد.

ز- هرگاه کسی پدر و مادر و یا اجداد و یا فرزندان یا عمو یا عمه یا دائی یا خاله، یا برادر، خواهر و یا برادرزاده و یا خواهرزاده‌ی خود را مالک شود فوراً آزاد می‌شوند.

ح- هرگاه مالک از کنیز خود صاحب فرزند شود فروختن آن کنیز جایز نیست و باید بعداً از سهم ارث فرزندش آزاد شود.

طـ- کفاره ی بسیاری از تخلفات در اسلام آزاد کردن بردگان قرار داده شده(مانند کفاره‌ی قتل خطا، کفاره‌ی ترک عمدی روزه و کفاره‌ی قسم را به عنوان نمونه در اینجا می‌توان نام برد.)

ی- پاره‌ای از مجازات‌های سخت است که اگر صاحب برده نسبت به برده‌اش انجام دهد خود به خود آزاد می‌شود.

 

 

دوستان عزیز برای توضیح بیشتر می‌توانند به تفسیر نمونه جلد 21  و همچنین جلد 14 تفسیر نمونه صفحه ی 459 و 467 مراجعه فرمایند.


پاورقی

1- بحارالانوار، ج41 ص، 43

2- وسائل، ج1،ص36

  • علی سهراب پور

امام صادق(ع):  

ما انعم الله علی عبد نعمه فسلبها ایاه حتی یذنب ذنبا  یستحق بذلک السلب

خداوند هر نعمتی را که به بنده ای داد از او نگرفت ،مگر به خاطر گناهی که آن بنده مرتکب شد و در نتیجه سزاوار سلب آن نعمت شد

بحارالانوار،ج73،ص33۹ 

  • علی سهراب پور

حضرت آیت الله بهاء الدینی (ره) می فرماید:  
                  

   اوایل حکومت رضا خان،شبی از شبها رضا شاه وارد قم شد و در کوچه و خیابان رفت و آمد می کرد و برای اینکه مردم شهر را بترساند،دو جوان را دستگیر کرد و بدون دلیل آن دو جوان را در مقابل چشم مردم به قتل رساند.

     بنده از این کار زشت و کشتار ناجوانمردانه ی این مرد وحشی بسیار ناراحت شدم.ولی از  اینکه چرا این دو نفر انتخاب شدند در حیرت بودم.پیش خود گفتم باید حسابی در کار باشد تحقیق کردم و از افرادی درباره ی آنها پرسش وجستجو کردم.

     گفتند یکی از آن دو، روز قبل حادثه ،گربه ای را گرفته بود و برای تفریح و به خنده انداختن دیگران،نفت بر سر حیوان بیچاره ریخته و زنده زنده حیوان را آتش زده بود.1

 

پاورقی

     1-      آیت بصیرت،ص 98.

  • علی سهراب پور