صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

من، علی سهراب پور، متولد شهرستان کازرون (استان فارس) و فعلا در حوزه علمیه کازرون مشغول به تدریس هستم.
تمام تلاش من این است که بتوانم خدمتی از لحاظ فکری و اعتقادی به دوستان عزیزم کرده باشم.

آخرین نظرات

حدود 80 درصد از خواسته های کودک شما منطقی است.به خواسته های منطقی او از همان ابتدا با روی گشاده پاسخ مثبت  دهید؛ اما در مقابل خواسته های غیر منطقی اش بایستید و هرگز تسلیم نشوید؛همان گونه که در برابر درخواست وی مبنی بر رانندگی در جاده تسلیم نمی شوید.

این نادیده گرفتن شما،« اصل خاموشی» نام دارد که باید به نکاتی در آن توجه کنید:

 

1.در کودک زیر 6 سال که استدلال، کمتر در او تاثیر می گذارد، ابتدا از روش «حواس پرت کردن»استفاده کنید و برای کودک بالای 6 سال، ابتدا استدلال بیاورید.

 

2.در صورت عدم تاثیر این دو روش،بی توجهی کنید؛ حتی اگر بگرید؛قشقرق راه بیندازد و چینی مورد علاقه شما را بشکند.

 

3.در مواردی که امکان داشته باشد، از«نه» مشروط استفاده کنید؛ برای مثال، وقتی قبل از غذا، شیرینی می خواهد، به او بگویید:شیرینی قبل از غذا جلو اشتهایت را می گیرید؛ اما بعد از غذا می توانی از آن استفاده کنی.

 

4.از اصل خاموشی، در منزل استفاده کنید تا احتمال تسلیم پذیری شما کمتر شود. استفاده از این اصل در فروشگاه یا مهمانی، به جهت داوری دیگران در مورد سنگدلی شما یا از بین رفتن آرامش بقیه مهمان ها،شما را تسلیم خواهد کرد(برای جلوگیری از قشقرق کودک در فروشگاه،پیش از خروج از خانه، فهرست خرید خود را به او نشان دهید و از کودکتان بخواهید تا او نیز نام دو نوع خوردنی اش را بگوید و در فهرست اضافه کنید. این کار، او را آماده می کند تا در فروشگاه،بیش از آن دو، چیزی از شما نخواهد).

 

5.بی توجهی شما باید در همه ابعاد باشد؛ یعنی کلام را ترک کنید؛ در چهره نگرانی نداشته باشید؛ در اتاق از این سو به آن سو حرکت نکنید؛دست هایتان را روی گوش ها قرار ندهید؛ سرتان را با دست ها نگیرید؛ با خواهر یا برادرش دعوا نکنید و .... تمام این رفتارها، امید تسلیم پذیری شما را در او بیشتر می کند.

اگر تحمل گریه های عصبی اش را ندارید، او را به اتاق دیگری ببرید و بگویید در آن جا بگرید. اگر احتمال خطری برایش نیست، شما می توانید اتاق را ترک کنید.

 

6.برای اثر گذاری اصل خاموشی، همه اعضای خانواده باید با هم همراه باشند. اگر شما بی توجهی کنید و در همان زمان، دیگران به او توجه کنند، اصل خاموشی تاثیر نخواهد داشت.

 

تاثیر نادیده گرفتن سنجیده؛ بدین جهت است که فرزند شما می فهمد با گریه و قشقرق نمی تواند شما را تسلیم کند و خلع سلاح می شود. او می فهمد  که سلاح گریه و قشقرق، برندگی اش را از دست داده است.

توصیه می کنم در نخستین موردی که از این اصل استفاده کردید، پس از آرام گرفتن کودک، او را به مشابه خواسته اش برسانید و به او بگویید که وقتی گریه نمی کند، دوست داشتنی تر است.

پس از آرامش کودک، هرگز از جمله ای چون«دیدی با گریه نمی توانی به خواسته ات برسی» یا « دیدی گریه فایده ایندارد»و ... استفاده نکنید. با این گونه جمله ها او را تحقیر می کنید و به موضع لج می کشانید.1

  

پاورقی:

1. استاد دهنوی،نسیم مهر، ج 2، ص 84            

  • علی سهراب پور

شهید آیت الله صدوقی (ره) ،در مورد امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می فرماید:

                                                                                                                                     

« مسافرتهایی با ایشان داشتم و خدا می داند در مسافرت مشهد،یک اخلاق پدرانه نسبت به ما مبذول داشتند که هر وقت یادمان می آید،شرمنده ی آن روزگارهایی هستیم که در خدمتشان به ارض اقدس ،مشرف بودیم.

در آن زمان ،قسمتهایی از ایران زیر نظر دولتهای شوروی و آمریکا و انگلستان بود، وقتی از ارض اقدس بر می گشتیم،در بین راه،روسها برای بازرسی جلوی ماشین ما را گرفتند.همگی پیاده شدیم و چون امام از اول تکلیف،مراقب تهجد و نماز شب بودند و این عمل،صد در صد از ایشان ترک نمی شد،بعد از پیاده شدن،خواستند که نماز شب بخوانند،اماآنجا وسط بیابان بود و آبی وجود نداشت.

یک وقت مشاهده کردیم که آبی جاری شد.ایشان آستین بالا زد و وضو گرفت (و مشغول نماز خواندن شدند).به هر حال ما درآن سفر،یک چنین کرامتی را از ایشان دیدیم»1

 

پاورقی:

1- کتاب آثار تقوا و عبودیت،همت سهراب پور،ص 166

  • علی سهراب پور

پاسخ:

 

 مشروعیت بنا، بر قبور پاکان را از راه‌های گوناگون می‌توان ثابت کرد، اینک به آنها اشاره می‌کنیم:

 

 1 - سیره سلف صالح در حفظ قبور پیامبران

 

     تاریخ گواهی می‌دهد که ساخت و حفظ بنا بر روی قبور اولیا و انبیا یک سنت دیرینه انسانی بوده، و قبل از طلوع ستاره اسلا‌م، قبور انبیای بنی اسرائیل و غیره، همگی دارای بنا بوده است، و روزی که مسلمانان این مناطق را در فلسطین و اردن و شام فتح کردند، در حفظ و صیانت آنها کوشیدند و تا به امروز به همان حالت باقی مانده است. مسلمانان نه تنها خدشه‌ای بر این بناها وارد نکردند، بلکه در تعمیر و نوسازی آنها و گماردن افرادی برای خدمت و حفاظت، اهتمام ورزیدند.

 

2 - حفظ آثار، حفظ اصالت‌ها است

 

     اصولا‌ در حفظ آثار، خصوصاً آثار پیامبر گرامی صلی‌اللّه‌علیه‌وآله مانند مدفن وی و قبر همسران و فرزندان و صحابه و یاران او، و خانه‌هایی که در آنجا زندگی کرده و مساجدی که در آنها نماز گزارده، فایده عظیمی است که طی مقدمه‌ای به آن اشاره می‌کنیم:

  • علی سهراب پور

گاهی بعضی از مسیحیان می‌گویند: اگر ما، مسیح(ع) را «ابن الله» می‌گوییم؛‌درست مانند آن است که شما به امام حسین(ع) ثارالله و ابن ثاره (خون خدا و فرزند خون خدا)1 می‌گویید و یا در پاره‌ای از روایات به علی(ع) یدالله اطلاق شده است.

 

ولی باید گفت:

 

اولاً: این اشتباه بزرگی است که بعضی«ثار» را«خون»معنی کرده‌اند، زیرا ثار هیچ گاه در لغت عرب به معنی خون نیامده است بلکه به معنی«خون‌بها»‌ است،(در لغت عرب، به خون «دم» اطلاق می‌شود.»

بنابراین«ثارالله» یعنی: ای کسی که خون بهای تو متعلق به خداستو او خون بهای تو را می‌گیرد، یعنی تو متعلق به یک خانواده نیستی که خون بهای تو را رئیس خانواده بگیرد و نیز متعلق به یک قبیله نیستی که خون بهای تو را رئیس قبیله بگیرد . تو متعلق به جهان انسانیت و بشریت می‌باشی، تو متعلق به عالم هستی و ذات پاک خدایی، بنابراین خون بهای تو را او باید بگیرد، و همچنین تو فرزند علی ابن ابیطالب هستی که شهید راه خدا بود و خونبهای او را نیز باید بگیرد.

 

ثانیاً:اگر در عبارتی در مورد مردان خدا تعبیر مثلاً به یدالله شود قطعاً یک نوع تشبیه و کنایه و مجاز است،ولی آیا هیچ مسیحی واقعی حاضر است ابن الله بودن مسیح را یک نوع مجاز و کنایه بداند مسلماً چنین نیست زیرا منابع اصیل مسیحیت ابن را به عنوان «فرزند حقیقی» می‌شمرند و می‌گویند:این صفت مخصوص مسیح(ع) است نه غیر او.

و این که در بعضی از نوشته‌های سطحی تبلیغاتی مسیحی دیده می‌شود که ابن الله را به صورت کنایه و تشبیه گرفته‌اند بیشتر جنبه‌ی عوام فریبی دارد، برای روشن شدن این مطلب عبارت زیر را که نویسنده‌ی کتاب قاموس مقدس در واژه‌ی خدا(صفحه‌ی 345) آورده با دقت توجه کنید:

«ولفظ پسر خدا یکی از القاب منجی ما است که بر شخص دیگر اطلاق نمی‌شود مگر در جایی که از قرائن معلوم شود که قصد از پسر حقیقی خدا نیست» ان شاءالله که طبق این توضیح، معنای صحیح «ثارالله» آشکار شده باشد.2

 

پاورقی:

 

1- زیارت عاشورا

2- تفسیر نمونه، ج4، ص 229

 


  • علی سهراب پور

سؤال:

اگر پیامبر اسلام(ص) معصوم از گناه می‌باشد، پس مقصود از آمرزیدن گناه پیامبر در این آیه:

«اِنّا فَتَحْنالَکَ فَتْحاً مُبینا* لِیَغْفِرَلَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ و ما تَأَخَّرَ1.... یعنی: ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ی تو را ببخشد!...» چیست؟

 

پاسخ:

نخست باید توجه داشت که پایه گذاران نهضت‌ها و مردان انقلابی که بر خلاف مسیر افکار عمومی گام برمی‌دارند و می‌خواهند جامعه‌ی منحط و آلوده را با برنامه‌های ارزشمند خود اصلاح کنند، در نخستین قدم با یک رشته مخالف‌ها، دروغ‌ها و تهمت‌های بی‌اساس روبرو می‌شوند.

پیامبر اسلام(ص) نیز از این قاعده مستثنی نبوده، آن حضرت نیز با مخالفت‌های قریش و تهمت‌های بی‌اساس آنان روبرو شد. کسی که تا دیروز امین و راستگو و پرهیزگار قریش بود، از روزی که با افکار پست آن‌ها مخالفت نمود و مردم را به خداپرستی دعوت کرد به سحر و کهانت، به جنون و افترا بر خدا متهم گردید.

یقیناً این گونه نسبت‌ها در حق عده‌ای مؤثر بود و باعث شک و تردید در صدق گفتار وادعای پیامبر شده و تا مدتی مردم در شک و تردید و دو دلی نسبت به این تهمت‌ها به سر می‌بردند. به علاوه آن حضرت نیز در افکار و خیال آنان گنه‌کار به حساب می‌آمد، چرا که به بت‌ها و خداهای آنان بی‌اعتنا بود، آنان را مسخره می‌کرد، سنت‌های پیشین آن‌ها را تبعیت نمی‌کرد و... و لذا او را گنه کار می‌دانستند.

مسلماً در چنین شرایطی بهترین و تنها راه برای از بین بردن این تهمت‌ها این است که، مرد مبارز و ارزش خواه پیروز شود و محصول و نتیجه‌ی کار خود را به مردم نشان دهد و مردم نیز به چشم خود فواید و منافع برنامه‌های او را ببینند. در اینجاست که تهمت‌ها و نسبت‌های ناروا نقش بر آب شده و جای آن یک سلسله القاب زیبا که حاکی از عظمت و قدرت و معنویت است می‌گیرد.

عین این مطلب را درباره‌ی پیامبر اسلام(ص) می‌توان گفت: او با یک برنامه‌ی مترقّیانه، با یک سلسله قوانین تابناک که به نفع توده و به ضرر دستگاه حاکمه بود، قدم به صحنه‌ی مبارزه گذارد، او در این صحنه، از پیروزی‌ها و موفقیت‌های آینده‌ی خود خبر می‌داد و در پرتو عنایت خداوند و بر اثر استقامت و پایداری خود و پیروان باوفایش بر تمام مشکلات پیروز آمد و کار به جایی رسید که پایگاه شرک و مرکز پیدایش این سنت‌ها (مکه) که به تسخیر مسلمانان درآمد و مکّه به عنوان یک پیروزی درخشان فتح گردید.

این پیروزی که سبب شد قریش با تمام قدرت‌های خود تحت سیطره‌ی و در قبضه‌ی اسلام در آید، نتیجه‌ی بزرگتری را در برداشت و آن این که در پرتو این پیروزی دهان دروغ پردازان و تهمت‌زنان بسته شد ودیگر کسی نمی‌توانست آن حضرت را مجنون و دیوانه، ساحر و کاهن و... بخواند.2 و نیز معلوم شد که او گنه کار نبوده وراه و رسم او صحیح است.

 پس در حقیقت معنای «ذنب» در آیه، تهمت‌ها و گناهانی است که قریش به خیال خودشان برای پیامبر(ص) برمی‌شمردند؛ و تا پیش از فتح مکه به پیامبر نسبت می‌دادند. لذا در واقع معنای آیه این گونه می‌باشد:‌ ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم تا خداوند به وسیله‌ی آن تهمت‌ها و گناهانی را که در گذشته و آینده ممکن است به تو نسبت دهند را ببخشد(یعنی اثرش را از بین ببرد.)

 

پاورقی:

 

1- سوره‌ی فتح، آیه‌ی 1 و 2

2- تلخیصی از پاسخ به پرسش‌های مذهبی با اضافات

  • علی سهراب پور

بی تفاوتی

۲۶
آذر

امام باقر علیه السلام: 

 

اوحی الله تعالی الی شعیب النبی :انی معذب من قومک مائه الف.اربعین الفا من شرارهم و ستین الفا من خیارهم، فقال: یا رب هولاء الاشرار فمال بال الاخیار فاوحی الله عزوجل الیه داهنوا اهل المعاصی فلم یضبوا لغضبی

   

خدای تعالی به شعیب پیامبر وحی فرمود که: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد.چهل هزار نفر بدکار و شصت هزار نفر از خوبانشان را .شعیب عرض کرد: پروردگارا ،بد کاران سزاوارند اما نیکان چرا؟ خدای عزوجل به او وحی فرمود که : آنان با گنهکاران راه آمدند و به خاطر من به خشم نیامدند

                                                                                         

                                                                       بحارالانوار، ج 59، ص 68

  • علی سهراب پور

امام رضا ( علیه السلام):                      

شیعتنا المسلمون لامرنا الآخذون بقولنا

  شیعیان ما تسلیم امر ما هستند و به دستورات ما سر می نهند 


                       بحار الانوار، ج 68،ص 167، ح 24

  • علی سهراب پور

سؤال:

      در آیات مختلف قرآن سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده که شاید از همه صریح‌تر آیه‌ی 44 سوره‌ی مبارکه‌ی «اسراء» است که می‌فرماید:«واِنْ من شیءیسبح بحمده.....یعنی و هیچ موجودی نیست مگر این که تسبیح و حمد خدا می‌گوید: در این آیه بدون هیچ گونه استسای ‌خداوند می‌فرماید همه‌ی موجودات عالم هستی تسبیح خدا می‌گویند؛ منظور از این تسبیح و حمد چیست؟

پاسخ:

     در تفسیر حقیقت این حمد و تسبیح در میان دانشمندان و فلاسفه و مفسران گفتگوی بسیاری است ، که خلاصه‌ی نظریات آن‌ها از این قرار است:

 

 1-جمعی معتقدند که همه‌ی ذرات موجودات این جهان اعم از آن‌چه ما آن را عاقل می‌شماریم یا بی‌جان و غیر عاقل همه دارای یک نوع درک و شعورند. و در عالم خود تسبیح و حمد خدا می‌گویند، هر چند ما قادر نیستیم به نحوه‌ی درک و احساس آن‌ها پی ‌بریم و زمزمه‌ی حمد و تسبیح آن‌ها را بشنویم.

آیاتی مانند «واِن مِنها لما یهبط مِنْ خَشیه اللهِ؛ یعنی، بعضی از سنگ‌ها از ترس خدا، از فراز کوه‌ها به پایین می‌افتند»1 

و مانند «فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین؛ یعنی، خداوند به آسمان و زمین فرمود از روی اطاعت یا کراهت به فرمان من آیید، آن‌ها گفتند ما از در اطاعت می‌آییم2  ... و مانند آن را می‌توان گواه بر این عقیده گرفت.

 2-بسیاری معتقدند که این تسبیح و حمد، همان چیزی است که ما آن را «زبان حال»‌می‌نامیم، حقیقی است نه مجازی، ولی به زبان حال است نه قال(دقت کنید) 

 توضیح این‌که:

 بسیار می‌شود به کسی که آثار ناراحتی و درد و رنج و بی‌خوابی در چهره و چشم او نمایان است می‌گوییم: هر چند تو از ناراحتی‌ات سخن نمی‌گویی، ولی چشم تو می‌گوید که دیشب به خواب نرفتی، و چهره‌ات گواهی می‌دهد که از درد و ناراحتی جانکاهی رنج می‌بری. یعنی حال تو بیانگر خستگی توست، اگر چه به زبان نیاوری.

 از سوی دیگر، آیا می‌توان، انکار کرد که یک تابلو بسیار زیبا که شاهکاری از هنر راستین است گواهی بر ذوق و مهارت نقاش می‌دهد و او را مدح و ثنا می‌گوید؟

آیا می‌توان منکر شد که ساختمان‌های عظیم و کارخانه‌های بزرگ و مغزهای پیچیده‌ی الکترونیک و امثال آن‌ها، با زبان بی‌زبانی از سازنده و مخترع و مبتکر خود سخن می‌گویند، و هر یک در حدّ خود از آن‌ها ستایش می‌کنند؟

بنابراین باید قبول کرد که عالم شگرف هستی با آن نظام عجیبش، با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خیره کننده‌اش و با آن ریزه ‌کاری‌های حیرت‌زا همگی « تسبیح و حمد » ‌خدا می‌گویند.

مگر «تسبیح»‌ جز به معنی پاک و منزه شمردن از عیوب می‌باشد؟ ساختمان و نظم این عالم هستی می‌گوید خالق آن از هر گونه نقص و عیبی مبرا است.

مگر «حمد» چیزی جز بیان صفات کمال می‌باشد؟ ‌نظام جهان آفرینش از صفات کمال خدا، از علم بی‌پایان و قدرت بی‌انتها و حکمت وسیع و فراگیر او سخن می‌گوید.

این معنی برای تسبیح و حمد عمومی موجودات کاملاً قابل درک است و نیاز به آن ندارد که ما برای همه‌ی ذرات عالم هستی درک و شعور قائل شویم چرا که دلیل قاطعی بر آن در دست نیست و آیات گذشته نیز به احتمال زیاد همان زبان حال را بیان می‌کند.

 

3-بعضی از مفسران نیز احتمال داده‌اند که حمد و تسبیح عمومی موجودات در اینجا ترکیبی از زبان «حال»‌ و «قال»‌ است، چرا که بسیاری از انسان‌ها و همه‌ی فرشتگان از روی درک و شعور حمد و ثنای او می‌گویند و همگی ذرات موجودات نیز با زبان حالشان از عظمت و بزرگی خالق بحث می‌کنند.3

 در آخر عرض می کنم که این سه قول در مسئله وجود دارد و قول دوم نظر برخی از مفسرین از جمله حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ( مد ظله) می باشد ولی برخی دیگر از مفسرین قول اول را برگزیده اند که می توانید برای اطلاع بیشتر به تفاسیر رجوع کنید ( و قصد ما فقط بیان اقوال در مسئله بود نه تایید یا رد آنها) 

 

پاورقی:

 

1- سوره بقره، آیه ی 74 .

2- سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 11

3- تفسر نمونه، ج12، ص134

  • علی سهراب پور

بدون شک انسان دارای دو گونه سرآمد و اَجَل است:

     سرآمد و اَجَل حتمی به معنای پایان استعداد جسم انسان، برای بقاء‌است، و با فرارسیدن آن هر چیز به فرمان الهی پایان می‌گیرد.

     سرآمد و اَجَل غیر حتمی(معلق) آن است که با دگرگونی شرایط دگرگون می‌شود، فی‌المثل انسانی دست به خودکشی می‌زند در حالی که اگر این گناه کبیره را انجام نمی‌داد سال‌ها زنده می‌ماند، و یا براثر روی آوردن به مشروبات الکلی و مواد مخدر و شهو ترانی بی‌حد و حساب توانایی جسمی خود را، در مدت کوتاهی از دست می‌‌دهد، در حالی که اگر این امور نبود سالیان بسیاری می‌توانست عمر کند.

     اینها اموری است که برای همه قابل درک و تجربه است،‌و احدی نمی‌تواند آن را انکار کند.

بنابراین اگر در روایات فراوانی آمده است که انفاق در راه خدا یا صله‌ی رحم عمر را طولانی و بلاها را برطرف می‌سازد در حقیقت ناظر به همین عوامل است.

   

      این بحث را ضمن یک مثال ساده می‌توان روشن ساخت، و آن این که:

     انسان یک دستگاه اتومبیل نو تهیه می‌کند که طبق پیش بینی‌های مختلفی که در ساختمان آن به کار رفته می‌تواند مثلاً بیست سال عمر کند، اما مشروط به این که به آن دقیقاً برسند، و مراقبت‌های لازم را به عمل آورند، در این صورت اجل حتمی این اتومبیل همان بیست سال است که از آن فراتر نمی‌رود.

     ولی اگر مراقبت‌های لازم انجام نشود و آن را به دست افراد ناآگاه و لاابالی بسپارند و بیش از قدرت و ظرفیت از آن، کار بکشند، و در جاده‌های پر سنگلاخ همه روزه آن را به کار گیرند، ممکن است عمر بیست ساله آن به نصف تنزل پیدا کند، این همان «اجل غیر حتمی و معلق»‌است.1

     در مورد یک انسان نیز چنین است؛ اگر تمام شرایط برای بقای او جمع گردد و موانع برطرف شود، ساختمان و استعداد او ایجاب می‌کند که مدتی طولانی هر چند این مدت بالاخره پایان و حدی دارد عمر کند، اما ممکن است براثر سوء تغذیه یا مبتلا شدن به اعتیادات مختلف و یا دست زدن به خودکشی یا ارتکاب گناهان، خیلی زودتر از آن مدت بمیرد، مرگ را در صورت اول،‌ اجل حتمی و در صورت دوم اجل غیر حتمی می‌نامند.

     پس، اگر می‌بینیم، در بعضی از روایات، گفته شده، مثلاً صله‌ی رحم عمر را زیاد و یا قطع رحم عمر را کم می‌کند، منظور از عمر و اجل در این موارد اجل غیر حتمی است.

     واگر در آیه‌ای می‌خوانیم:‌ «فاذا جاء اجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون؛ یعنی هنگامی که اجل آن‌ها فرا رسد نه ساعتی به عقب می‌افتد و نه جلو».2

     در اینجا منظور از اجل، همان مرگ حتمی است.

     بنابراین آیه‌ی مزبور تنها مربوط به موردی است که انسان به عمر نهایی خود رسیده است، و اما مرگ‌های پیش رس را به هیچ وجه شامل نمی‌شود.

     و در هر صورت باید توجه داشت، که هر دو اجل از ناحیه‌ی خدا تعیین می‌شود یکی به طور مطلق و دیگری به عنوان مشروط و یا معلق، درست مثل این که می‌گوییم: این چراغ بعد از بیست ساعت بدون هیچ قید و شرط خاموش می‌شود و نیز می‌گوییم اگر طوفانی بوزد بعد از دو ساعت خاموش خواهد شد. در مورد انسان و اقوام و ملت‌ها نیز چنین است، ‌می‌گوییم، خداوند اراده کرده است که فلان شخص یا ملت پس از فلان مقدار عمر،‌به طور قطع از میان برود و نیز می‌گوییم اگر ظلم و ستم و نفاق و تفرقه و سهل انگاری و تنبلی را پیشه کنند در یک سوم آن مدت از بین خواهند رفت، هر دو اجل از ناحیه‌ی خدااست؛ یکی مطلق ودیگری مشروط.

     از امام صادق(ع) در ذیل آیه‌ی فوق چنین نقل شده که فرمود: «هما اجلان، اجل محتوم و اجل موقوف؛ یعنی: این اشاره به دو نوع اجل است، اجل حتمی و اجل مشروط» و در احادیث دیگری که در این زمینه وارد شده تصریح گردیده است که اجل غیر حتمی(مشروط) قابل تقدیم و تأخیر است و اجل حتمی قابل تغییر نیست(نورالثقلین،ج اول، ص 504)3

 

 

پاورقی:

1- تفسیر نمونه ج18، ص 209 با تلخص

2-اعراف آیه‌ی 34 

3- تفسیر نمونه، ج5، ص149

 

  • علی سهراب پور

سوال:

 مگر در قرآن کریم نیامده که « لا اِکراه فی‌الدین؛ یعنی :اجباری در دین نیست.»1پس چرا کسی که مسلمان بوده و حال می‌خواهد به هر دلیلی دست از دین خود بردارد، و دین دیگری را برگزیند اعدام می شود؟       

پاسخ:

   اولاً: آیه‌ی مورد استشهاد ، ربطی به حکم مرتد ندارد. چرا که این آیه‌ی شریفه مربوط به قبل از پذیرفتن دین است و می‌فرماید:‌ در پذیرفتن دین اجبار واکراهی نیست. چون‌ که نمی‌شود با زور عقیده‌ای را به کسی تحمیل کرد. اما بعد از این‌که انسان دینی را پذیرفت تبعاً و مسلماً باید دستورات آن دین را هم بپذیرد و به احکام آن دین احترام بگذارد و گرنه پذیرفتن دین معنا ندارد. پس موضوع آیه‌ پذیرفتن اصل دین است؛ نه این‌که؛ اگر کسی دینی را پذیرفت لازم نیست به احکام آن عمل کند

    

   ثانیاً: حکم قتل در اسلام برای کسی که مرتد می‌شود یک حکم سیاسی بوده و دلیل تشریع این حکم امور زیر بوده است:

 

     1- به وسیله‌ی ارتداد و برگشت از دین، در ایمان سایر مردم تزلزل و تشکیک حاصل شده و در نتیجه دین و پایه‌های دینی تضعیف شده،لذا خداوند چنین حقی را به حاکم اسلامی داده که به خاطر حفظ دین و ایمان مردم و ارزش‌های الهی، مرتد را به مجازات برساند، همان گونه که در تفسیر آیه‌ی 72 از سوره‌ی آل عمران آمده است که: در صدر اسلام یهودیان توطئه می‌کردند که در آغاز روز ایمان بیاورند و در پایان روز از اسلام برگردند تا بدین وسیله مردم را از آیین  اسلامی برگرداند.و فرض کنید که اگر اسلام چنین حکمی را نمی کرد چه وضعی پیش می آمد و دشمنان چقدر می توانستند توطئه کنند.

      

     2- در صدر اسلام عده‌ای برای فرار از اجرای حدود الهی از دین برمی‌گشتند، مثلاً افرادی شراب می‌خوردند و یا کار خلاف دیگری را انجام می‌دادند و بعد برای این‌که حکم الهی بر آنان جاری نشود از اسلام برمی‌گشتند، یعنی ارتداد را به عنوان سپری که مانع اجرای حدود می‌شود انتخاب می‌کردند.                       

      

     از آن‌چه بیان شد، آشکار می‌شود که حکم اعدام مرتد ربطی به این ندارد که اسلام می‌خواهد عقیده‌ای را تحمیل کند بلکه حکمی سیاسی بوده که برای جلوگیری از فتنه‌ی دشمنان و نفوذ بیگانگان و حفظ حاکمیت الهی و نیز برای جلوگیری از قداست شکنی‌ها تشریع شده است(همان‌گونه که در سایر ملل نیز توطئه بر علیه امنیت جامعه و نظام حاکم بر آن، دارای شدیدترین کیفرهاست) لذا کسی که قبلاً مسلمان بوده و به عللی دین جدید اختیار کرده، اگر تظاهر کند محکوم به احکام مرتد است.

 

یک سوال مهم

 

در اول رساله ی مراجع معظم تقلید نوشته شده « بر هر مسلمانی واجب است که اصول عقاید خود را، از راه دلیل بپذیرد، وتقلید در اصول عقاید جایز نیست». 

     حال سوال این است که کسی که پدر و مادرش مسلمان بوده و بالتبع او هم مسلمان محسوب می شده 3اگر بعد از اینکه به سن بلوغ برسد و به دنبال تحقیق برود و در نتیجه دینی را غیر از اسلام برگزیند آیا حکم مرتد بر او جاری می شود ؟آگر این چنین است آیا این حکم با مطلب اول یعنی لزوم تحقیق در اصول دین سازگار است؟

 

اما پاسخ:

جواب این است که تحقیق در دین و اعتقاد به یکی از مذاهب غیر از تظاهر به آن است

 

 توضیح مطلب:

     بر همه واجب است در اصول دین به اندازه ی توانایی خود تحقیق و بررسی کنند و اگر واقعا بعد از تحقیق کامل و کمک گرفتن از آگاهان، به آیینی غیر از اسلام معتقد شوند،معذور هستند، زیرا وظیفه عقلی و شرعی خود را انجام داده اند (البته یقینا اینگونه افراد به خطا رفته اند)

     اما اگر کسی که قبلا مسلمان بوده (و لو بواسطه پدر و مادرش) و به عللی دین جدید اختیار کرده این شخص در صورتی محکوم به احکام مرتد می شود که تظاهر کند. ولی اگر تظاهر نکند حکم مرتد بر اوجاری نمی شود.

 

     و ایجاد و تشریع حکم اعدام برای مرتد همان گونه که در اول مطلب عرض کردم از جمله احکام

سیاسی اسلام است که برای جلوگیری از نفوذ دشمنان در محیط اسلام و اغفال و اغوای مردم بوده است. چرا که در اوایل اسلام عده ای از یهودیان توطئه می کردند و اول روز مسلمان می شدند و در آخر روز از اسلام دست بر می داشتند و از این طریق در دین مردم تزلزل و انحراف ایجاد می کردند ( چرا که مردم پیش خود می گفتند که حتما دین اسلام یک عیبی دارد که این یهودیان دوباره به دین خود بر می کردند)

    

      اگر اسلام این حکم را وضع نمی کرد ،چه بسا دشمنان دین بعضی از مسلمانان را فریب داده و آنان را تشویق به دست کشیدن از دین می کردند و از این راه اهداف شوم خود را که همان تزلزل در دین مردم و اغوای مردم بود به نتیجه می رساندند.

 

 

خلاصه آنکه:

 

اولا: اگر مسلمانی یا کسی که بالتبع پدر و مادرش مسلمان محسوب می شود بعد از تحقیق به دینی     غیر از اسلام معتقد شود در صورتی احکام مرتد بر او جاری می شود که تظاهر کند.

 ثانیا:حکم اعدام، اصلا به خاطر تحمیل عقیده نیست، بلکه برای جلوگیری از نفوذ دشمنان و حفظ حکومت و نظام اسلامی می باشد.

 

 

پاورقی

1-           1.بقره 256

     2-    منظور این است که این شخص قبلا با اختیار خودش اسلام را انتخاب نکرده بلکه بالتبع پدر و مادرش مسلمان محسوب شده است.

  • علی سهراب پور