چرا به این آسونی...!؟...چرا؟
می خوام درباره ی چیزی بنویسم که برای همه ما ها مهمه....
....اصلا شاید مهم تر از اون تو زندگیمون نباشه؟
چیزی که اگه کسی بخواد به اون لطمه بزنه خیلی خیلی نارحت می شیم و تا می تونیم ازش دفاع می کنیم...
چیزی که شاید ثمره ی عمر خیلی هاست ...
چیزی که تا وقتی مربوط به ماست مهمه...
...ولی وقتی مربوط به بقیه می شه خیلی هم مهم نیست...
فکر می کنی این چیزی که می گم چیه؟ چی...؟ چی گفتی...؟ نه بابا ....
دارم « آبرو» رو می گم...
آره... همین آبرو...
همین که تاوقتی مربوط به ما می شه اینقدر مهم می شه که حتی حاضریم جونمون رو بدیم ولی از دستش ندیم....
بیاید! یه کمی هم نسبت به آبروی دیگران حساس باشیم!
بیاید! همون قدر که آبروی خودمون برامون مهمه، آبروی دیگران هم مهم باشه
آخه چرا بعضی ها به این آسونی آبروی دیگران رو می برند
تا یه حرفی درباره ی یه کسی می شنویم زود قبول نکنیم یا اگه هم قبول می کنیم نقلش نکنیم ...
به خدا قیامت نمی تونیم جواب خدا رو بدیم ....
اصلا بیاید یه کمی هم مثل خدا باشیم...
مگه ما ها تو عمرمون گناه نکردیم ... هیچ کس هم خبر نداره...
...خوب بود خدا آبرومون رو ببره...
آخه مگه خدا نمی تونست یه کاری کنه که همه بفهمند ولی ساتر العیوب بود و عیبهامون رو پوشند
خوب بیاید ما هم یه کم مثل خدا باشیم
خیلی از ما ها تا یه حرفی رو می شنویم فکر می کنیم وحی نازل شده نه دربارش تحقیق می کنیم، نه فکر ،ولی مثل گلوله که از تفنگ بیرون می یاد از دهان ما هم به دیگران گفته می شه